مهرتاش جانمهرتاش جان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

مهرتاش فرشته مهربانی ها

مامانم مجبور شد و من و ببره آب بازی

با توجه به اینکه من که کوچولوام و هنوز نمی تونم خودم  و بشورم ، همچنان انجام این عملیات سخت گردن مامان خوبمه  ... وقتی مامانم میگه بریم تمیز شی ، من از ذوق آب بازی مثل فرفره میدوم و از مامانم سبقت میگیرم ، بعد از اینکه مامانم با زور و خواهش و التماس من و میشوره که اغلب  از کمر درد داغون میشه ازبس من ورجه وورجه می کنم ، بالاخره کوتاه میاد و  شلنگ آب و میده من تا کمی بازی کنم  اگر نده اینقدر جیغ میزنم و اینور اونور میشم که خودشم خیس میشه تازه  قهر هم می کنم و این عکسا حکایت روز جمعه ماست که کاری به سر مامان در آوردم که من و به یه آب بازی درست حسابی برد ... وای که چقدر خوش گذشت&n...
13 مرداد 1392

کارهای خارق العاده مهرتاش ....

فکر کنم با دیدن عکسا دیگه نیازی به شرح خیلی مفصل نباشه فقط این و بگم مامان سارا روز جمعه و شنبه از کارای من تعجب کرده بود اونم یباره اینهمه کار خارق العاده یاد گرفتم و البته خطرناک دارم خلال دندون رو میذارم تو پریز تلفن ... خوب می خوام بدونم اینا چین ؟!!!! هر بار از دستم میفتاد و مجبور بودم از تخت برم پایین و دور بزنم و از یه تونل تنگ رد بشم تا بتونم خلال و بیارم مامانی فیلم هم گرفته کلی هم مامانم باهام صحبت کرده که دیگه اینکارو نکنم و قراره در اسرع وقت بابا مهرداد واسه پریزها هم درپوش ایمنی بذاره   یادتونه که تو پست قبلی درباره این سه گوش گفته بودم بله روز جمعه مامانم در کمال ناباوری دید که من دیگه ش...
13 مرداد 1392

من پسر باباییم

پنج شنبه بابا مهردادم بعد از مدت ها روز تعطیل و موند خونه  پیش ما و منم خیلی خوشحال بودم و واسه همین بهش جایزه دادم حدس میزنین جایزش چی بود؟ حالا میگم ... من و بابایی تو اتاق خواب بودیم و داشتیم بازی می کردیم که بابایی ازم پرسید پسر بابا کیه ؟!!!!! منم سرم و تکون دادم به نشانه تاکید و گفتم اِ اِ  یعنی من من  البته اِ اِ رو تو دلی گفتم نه با حرکت لب اینقدر بابایی خوشحال شد از جایزش که نگو تندی رفت تو سالن و به مامانی گفت ببینش مهرتاش پسر بابایی کیه ؟ و من با تکون سرم و گفتن اِ اِ  تو دلی گفتم من من  و مامان سارا هم کلی خوشحال شد و طبق معمول شروع کرد به فیلمبرداری و ثبت اولین من من گفتنای من تازگیا ای...
13 مرداد 1392

خوراکی خورون های شازده کوچولو

هلو خورون به به چقدر شیرین و خوشمزه است بفرمایین من عاشق میوه ها هستم خیلی خیلی دوست دارم ... مامان سارا همش میگه خداروشکر که مهرتاشم میوه دوست داره مثل بابا مهردادش ...وقتیم میوه می خورم کلی ذوق می کنه و قربون صدقم میره و منم کلی کیف می کنم اینجا هم دام میگم پپپپپپپپپپپپپپپپ و کلی خوشم میاد از اینکه آب دهنم پخش میه اینور و اونور ولی مامان سارا میگه مهرتاش اینکارو نکن ... اینکارا خوب نیست ولی من خوشم میاد خیلی هم بامزه است آخه وقتی اینکارو می کنم بقیه می خندن ... تو پرانتز مامان سارا ( وای لهی قربون اون چشات بشم من که اینجوری گرد شدن می خوام درسته قورتت بدم )   خوب میرسیم به گیلاس خورون ... م...
13 مرداد 1392

سرگرمی های این روزای من

تخت مامان و بابا گرده ...توی سه گوشی که تختشون با دیوار ساخته مامانی کلی خرت و پرت جا داده از جمله اعداد و حروف انگلیسی آهنربایی که یه مدت پیش واسه من گرفته بود ... البته واسه وقتی 3 سالم شد ... یه بسته ماهی آهنربایی تزئینی هم گرفته بود واسه تزئین غذا خلاصه چیز میزای رنگی اونجا زیاد بود و منم  هر بار می دیدمشون می خواستم شیرجه بزنم اون پشت و بیارمشون حالا که دیگه بزرگتر شدم با خم شدن می تونم جعبه ها رو بکشم بیرون واسه اینکه کجبور نشم اینکارو بکنم مامان سارا به پیشنهاد بابا مهرداد تصمیم گرفت بذاره باهاشون بازی کنم خداروشکر سایزاشون طوری است که خطری واسه من نداره از این بابت که یه وقتی خدای نکرده تو دهنم بذارم و ب...
13 مرداد 1392

من خیلی تمیزم ...

وای که چقدر تمیزی خوبه !!! من عاشق نظافتم از نظافت شخصی گرفته تا عمومی عمومیاش و که قبلا نمونه اش و دیدین ، گردگیری و جارو و ... وقتی که از خواب پا میشم تا مامانم میگه بریم دست و صورت بشوریم تندی میرم بغلش تا تمیز شم وقتی ببخشیدا کارخرابی می کنم تا مامان میگه بیا بریم بشورمت میدوم سمت دستشویی و کلی خوشحال میشم که می خوام تمیز شم وقتی چیزی می خورم و دست و صورتم کثیف میشه تا مامان یا بابا میگن بریم بشوریم تندی میرم کنار ظرفشویی تا اونا دست و صورتم و بشورن وقتی بهم بگن حمام که دیگه می دوم و زودتر از اونا تو حمومم آخه مامان میگه حموم بری مثل گلا تمیز میشی خوشبو میشی سفید میشی پیش همه عزیز میشی هروقت بابا مهردادم از سرک...
10 مرداد 1392

اینم یه سری جدید از عکسای شاهزاده

تعدادی از عکس ها توی چند پست قبل آپدیت شده و بقیه هم اینجا میذارم با آجی آیناز و مامان سارا رفته بودیم پارک هفته قبل الان که دیگه آجی آینازم رفته خونشون حیف شد... وقتی اینجا بود خیلی بهمون خوش گذشت ... وای خدا چه کیفی داره انگار داری پرواز می کنی اینقدر خاک بازی کردم که نگوووووو نه اینکه عادت دارم انگشت می خورم مامان سارا یکمی عصبانی شد و نذاشت زیاد بمونم تو پارک و من و زودی برد خونه  آخه من همش م ی خواستم خاک بازی کنم ... منم اینقدر تو راه گریه کردم که نگو ... گوش مامانی و آجی آیناز و کر کردم  اگه نری ادامه مطلب عکس خوشگلا رو از دست دادی باور کن ...   ...
9 مرداد 1392

من عاشق وسایل مامان سارا هستم عاشق چیزایی که بزرگا باهاشون سرو کار دارن

اول از همه چیز بگم که با خوندن این چیزا و دیدن عکسای من فکر نکنین من خیلی شیطونما... نخیرم اینطور نیست ... من فقط واسه خنده اینکارارو می کنم ... و خیلی خوشم میاد از اینکه بقیه رو خوشحال کنم ...   من عاشق  اینم که روفرشی و کفشای مامان سارا رو پام کنم و باهاشون تو خونه قدم بزنم  و با اینکارم جلب توجه کنم و همه رو بخندونم ولی چون واسه پای من بزرگن گاهی باید خیلی تلاش کنم تا پاهام توشون جابگیره ... واسه همین اغلب به یه لنگش قانع می شم و با همون یه لنگه کل خونه رو می چرخم و کلی کیف می کنم این موها هم که همش جلو چشممه ... خوب بابا تقصیر مامانم نیست خودم دوست دارم ... وقتیم مامانم موهام و می بن...
9 مرداد 1392

من اینقد دست دلباززززززززم که نگووووووووو ... تند تند هم به مامان و بابام بوس میدم

می دونین چیه ؟ من خیلی دوست دارم چیزایی که می خورم و با بقیه قسمت کنم تازه وقتی یکی از دستم چیزی می خوره می فهمم مامانم چه کیفی می کنه وقتی من تند و تند از دستش غذا می خورم ... تازه می فهمم چرا وقتی خوب غذا نمی خورم مامانم قیافش اینجوری میشه  و کمی هم اینجوری دارم به مامانم بستنی میدم بخوره تو پرانتز مامان سارا ( الهی قربوناون دستای کوچولوت بشم مادر آخه تو چقدر فرشته ای جیگرم) خلاصه اینکه هر چیزی که مامانم بخواد بهم بده شامل  غذا ، میوه ، میان وعده " کیک ، شیر ، دنت و ..." و تنقلات دیگه ...باید خودم هم تو خوردنش شرکت کنم و با دستای خودم هم بخورم ... البته ناگفته نماند به قول مامانم بیشتر کثیف کاری می کنم ....
9 مرداد 1392