مي خوام دوباره شروع كنم
پسر عزيزتر از جونم امروز بعد از مدت ها دوباره سر زدم به وبلاگت و ديدم آخرين مطلبي كه نوشتم مربوط ميشه به سال قبل .بعدا برات ميگم چي شد كه اين مدت به وبلاگت سر نزدم و نتونستم خاطرات زيباي اين مدتت و برات بنويسم . قشنگ مامان و بابا اين روزا خيلي شيرين زبون شدي و خيلي كاراي خوشمزه مي كني .كاش ميشد تمام دقايق و لحظاتش و ضبط كرد . عزيزم اين روزا ديگه همه كلمات و پشت سر ما تكرار مي كني و مي توني درخواستات و بگي بشين پاشو ببين بيا برو روشن كن چراغا غدا يعني غذا آله يعني آره وااااااااااااي خيلي چيزاي ديگه هم ميگي ... خيليم خودت و لوس مي كني واسه من و بابا وقتي دعوات مي كنيم لبت آويزون مي...
بعدا مطلب اضافه مي شود
بعدا مطلب اضافه مي شود
بعدا مطلب اضافه مي شود
خوشگل مامان با شيرين زبونياش دلبري مي كنه
پسر نازنينم دلم هوات و كرده خيلي زيااااااااااااد خوشگل مادر اين روزا حسابي شيرين زبوني مي كني و اداهاي خوشگل خوشگل درمياري يه كليپ هست كه يه ني ني خوشمزه مثل خودت داره ماست مي خوره و اداهاي خوشگل درمياره و ميگه نه نه نه نه جديدا تو هم اين اداي بامزه رو در مياري ... وقتي دست و سرت و تكون ميدي و ميگي نه نه نه نه مي خوام درسته قورتت بدم لغات جديد كه ياد گرفتي دريا ديا متين دتين شيريني شوكا و جمله كوتاه جديدت ماماني...
من پتو رو ميارم
عشق قشنگم ديشب بهت غذا دادم و بعدش مي خواستيم بفرماييد شام نگاه كنيم ،من به بابايي گفتم ة مهرداد جان لطفا پتو بيار تا من و مهرتاش بخوابيم يهو ديديم تو ا زجا پريدي و سريع رفتي سمت اتاق ،من و بابايي مرديم از خنده بابا مهرداد اومد دنبالت و ديد داري تلاش مي كني كه پتو رو بياري ولي موفق نشدي واست سنگين بود واسه همين رفتي بالشت و بردشتي اوردي و با ذوق داديش دست من بعدم بابايي پتو آورد و با هم دراز كشيديم خيلي واسه من و بابايي جالب بود اين حركتت اميدوارم هميشه همينجور حرف گوش كن بموني زندگيم ... البته نه اونقدري كه دچار ضعف بشي و يه حرف زور تن بدي عزيزم اميدوارم يه پسر بااعتماد به نفس و عاقل باشي عزيز دلم دوستت دارم قشنگم ...