پسر قشنگم یه قدم بر میداره هورااااااااااااااااااااااا
عزیز دل مامان دیروز از سرکار که برگشتم تماس گرفتم که باباجون زحمت بکشن و شمارو بیارن خونه که مادر جون گفت از صبح تا حالا من و باباجون داریم شازده رو راه می بریم و می تونه یه قدم برداره کلی خوشحال شدم و ذوق کردم و ازشون تشکر کردم ... مادر جون و بابا جون کلی تا حالا برات زحمت کشیدنااااااااااااااااااااا یادت نره پسرم باید همیه قدردانشون باشی عزیز دلم ... الهی فدات شم من که هنوز راه رفتن و ندیدم شب هر چی تلاش کردم تو برام راه نرفتی تا با چشای خودم نبینم راضی نمیشم زودی راه برو دیگه قشنگم .... این روزا درگیر انجام یه کارایی برای تولدتم واسه همین کمتر وقت یم کنم به وبلاگت سر بزنم سر فرصت عکسای خوشگلت و میذارم جیگر مامان ...