مهرتاش جانمهرتاش جان، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

مهرتاش فرشته مهربانی ها

آخرین روز از 3 ماهه دوم آقا مهرتاش مامان و چکاب ماهیانه

گل قشنگم سلام تا الان با همدیگه  6 ماه رو پشت سرگذاشتیم عزیز دلم  و دیروز آخرین روز از  3 ماهه دوم بود دیروز بعد از ظهر بابا جون زحمت کشیدن و مامان رو بردن دکتر اول خانم دکتر کلی با مامان صحبت کرد و به سوالای مامان جواب داد و مامان متوجه شد که خیلی از ناراحتیهاش مثل درد دنده های سمت راست و شکم و ... کاملا طبیعیه و مربوط به دوران بارداری هستش و جای نگرانی نیست خدارو شکر خانم دکتر بازم تاکید کرد که مامان باید تایم کاریش رو کوتاه کنه و کمتر بمونه سر کار عزیز دلم ولی تو که می دونی هنوز موافقت نکردن با مامان و باید منتظر بمونیم ببینیم چکار می کنن این بدجنسا خانم دکتر گفت مامان 2 کیلو هم وزنش اضافه شده تا الان شدم 57 کیل...
9 دی 1390

دوست جدید مهرتاش کوچولو ، جغله

مهرتاشم چند روز پیش داشتم صندوق نظرات وبلاگت رو چک می کردم که دیدم جغله جون اومده به وبلاگت سر زده و دوست داره با همدیگه دوست باشین اون یه داستان جالب داره که واسمون توی ولاگش می نویسه و ما میریم می خونیم و کلی لذت می بریم منم پیشنهادش رو با کمال میل پذیرفتم و حالا شماها با هم دوست شدین  باید ببینیم آخر ماجرا این جغله پسر درسخونی میشه یا به تنبلی ادامه میده امیدوارم موفق بشه کتاباش رو زودتر پیدا کنه مهرتاشم مامان تو هم توی سرزمین تنبلی به دوستت کمک کن تا راهش رو پیدا کنه و بتونه کتاباش رو برگردونه آفرین پسر قشنگم اینم از عکس دوست شیطونت ...
5 دی 1390

آخرین روزهای سه ماهه دوم بارداری و تکون های آقا مهرتاش من

سلام جیگرم این هفته آخرین هفته از سه ماهه دوم رو داریم می گذرونیم عزیز مامان چند روزی هست احساس می کنم تکونات یه جور دیگه شده علاوه بر اون لگدا که قبلا میزدی انگار وقتی تکون می خوری اعضای بدنت رو هم حس می کنم قشنگم الان خیلی بیشتر لذت می برم وقتی تکون می خوری پریشب که انگار داشتی اون تو بندری می رقصیدی اینقدر بامزه بود که نگو چندتایی با هم ضربه میزدی و هی تو دلم بالا و پایین میشدی دیروزم از صبح شیطونی کردی تا شب بعد از ظهر بابایی دست گذاشت رو شکمم و حسابی کیف کرد یه لگدایی زدی تو دست بابایی که بابا هی می گفت اهو اهو نگاش کن چه بلا شیطون شده دیروز عصر هم به هز دو طرفم لگد میزدی عزیزم خیلی بامزه بود و لذت بردم   دیگه پسرم ...
5 دی 1390

مهرتاشم امروز وارد هفته 26 شد قربونش بشم

الان دیگه  وزن مهرتاش من حدود 900 گرم و طول بدنش از سر تا پاشنه پا حدود 35.5 سانتي متر است. وای مامانی فدات بشه الهی کی تورو می بینم آخه ؟ عصبهاي گوش آقا مهرتاش ما دارن کامل تر میشن  كه در نتيجه به صداهاي مختلف بهتر پاسخ میدن.هوراااااااااااااااااااااااااا ريه هاي گل پسرم در حال رشد هستند و او با نفسهاي كوچكش مقادير كمي از مايع آمنيوتيك را تنفس مي كند وای مادر به قربونت بره که کم کم نفس هم میکشی ، اين تمرين براي تولد او و هنگامي كه مي خواد براي اولين بار با هوا تنفس كند بسيار مفيد است. بيضه هاي مهرتاش کوچولو در حال حركت به سمت كيسه بيضه هستند كه درچند روز آينده به مقصد نهايي خود مي رسند. الهی دورت بگردم من مامانی که هر هفته ...
4 دی 1390

شب یلدا

مهرتاش قشنگ مامان ، دیشب  شب یلدا بود ، همگی خونه بابا جونت جمع بودیم فقط جای عمو کاوه الی بود اون نتونست بیاد چون باید میر فت دانشگاه . امسال خاله پریسا زحمت کشید و میز یلدا رو چید آخه اولین یلدای کیان خاله بود . میز یلدا خیلی خوشگل شد عزیزم. جای تو بین ماها خالی بودش قشنگم همه می گفتن ایشالا سال دیگه باید واسه مهرتاش میز یلدا بچینیم ایشالا. وای تا اونموقع هم پسرم حسابی بزرگ و خوشگل شده . یه لباس دیدم شکل هندونه است می خوام برات بخرم تا اونشب تنت کنی فکر کنم خیلی بامزه میشی جیگر مامان. اونشب خیلی خوش گذشت بعد از 1.5 ماه مامان جون رو دیدیم و دور هم جمع شده بودیم . امیدوارم به همه خوش گذشته باشه . اینم عکس از میز یلدای سال 90 ...
1 دی 1390

مامان جون امشب میادش مهرتاشم

مهرتاش ، مامان امروز خیلی خوشحاله آخه مادر جون داره بعد از 1 ماه و یه هفته از بندر عباس بر میگرده قراره بابا جون و دایی حسام برن دنبالش و بیارنش از اهواز ، اما بازم امشب نمی تونیم ببینیمش چون تا برسه خونه ساعت 12:30 شب میشه و اونوقت مامانی خوابه چون صبح باید با آقا مهرتاش و باباش بره سرکار قراره فردا شب همه خونه بابا جون جمع شیم  هم مامان رو ببینیم و هم شب یلدا رو جشن بگیریم دور همدگیه دلم خیلی برای مامانم تنگ شده بود پسر قشنگم   هورااااااااااااااااااااااااااااااااااا                     ...
29 آذر 1390

مهرتاش قشنگ مامان امروز اولین روز از هفته 25 رو شروع کرده قربونوش بشم

کوچولوی خوشگل مامان و بابا قدش از سر تا پاشنه پا حدود 34.3 سانتي متر شده و وزنش هم به گفته آقای دکتر 686 گرم شده که از اونچه توی سایت نوشته 86 گرم بیشتره ، خدای من مامانی تو چقدر بزرگ شدی عزیزم آقای دکترم گفت ماشالا پسرمون رشدش خیلی خوب بوده .  به زودي كمي بافت چربي مي یاره  و صورت نازش تپلی میشه و تغییر می کنه ، پوست نسبتا چروكيده جیگر مامان  صاف مي شود و شباهتش  به يك نوزاد كامل بيشتر و بيشتر خواهد شد. الهی دورت بگردم مادر که اینقدر تغییر می کنی تو قربون اون صورت ماهت بشم من  احتمالا حالا دیگه میشه موهای قشنگ آقا مهرتاش مارو دید  كه هم رنگ و هم حالت گرفته اند، هر چند كه رنگ و حالت موهاش ممكن است بعد از تول...
27 آذر 1390

مهرتاش آقا رو بردم سونوی 5 ماهگی

قربون گل پسرم برم من عزیزم امروز ظهر با بابا جون رفتیم سونو دکتر گفت پسرمون حسابی سالم و سر حاله و وزنش هم حدود 686 گرم الهی فدات شم اینقدر خوشگل اون دست و پاهای کوچیکت رو تکون میدادی که نگو ، مامانی حسابی ذوق کرد وقتی دست و پاهات رو دید به دکتر گفت الان چجوری تو شکمم قرار گرفته ؟  اونم گفت این بلا که یه جا نمی ایسته همش داره تکون می خوره و جابجا میشه آقای دکتر گفت همه چیز عالیه ؛ رشد پسر کوچولوتون هم خیلی خوب بوده . اینقدر مامانی ذوق کرده بود و قربونت رفت که وقتی از بخش سونو اومد بیرون همه با خنده و خوشحالی بهم تبریک می گفتن. خاله حدیث تا امروز همش می گفت بازم برو سونو نکنه یه وقتی این وروجک گولمون زده باشه و پسر نباشه و ...
23 آذر 1390