مهرتاش جانمهرتاش جان، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

مهرتاش فرشته مهربانی ها

سومین خاطره بامزه آقا مهرتاش وقتی تو شکم مامانی بود

سلام خوشگل قشنگم این روزا کلی حالت حرکتت عوض شده خیلی بامزه  و لذت بخش تر شده عزیز دلم اینقدر بالا و پایین میشی و هی اون تو شنا می کنی که نگو بعضی وقتا هم که لگدایی می زنی که با هر لگدت منم می پرم دیشب داشتیم با بابایی تلویزیون تماشا می کردیم که احساس کردم پایین پهلوی چیم رو قلقلک میدی با انگشتات عزیزم ، اینقدر خندم گفته بود ، نمی دونم انگشتای دستت بود یا پاهات بود ولی همش تکونشون میدادی و منم قلقلکم میومد ، به باباییت که گفتم اونم دست گذاشت متوجه اون حرکتای ریز شد و براش جالب بود . وقتی به خاله حدیث گفتم اونم ذوق کرد و گفت وای نازی قربونش برم چه بامزه عزیزم وقتی تکون می خوری من خیلی ذوق می کنم و همش میگم پسرم کی این مدت هم می...
22 دی 1390

دومین خاطره بامزه مهرتاش جونم وقتی تو شکمم بود

عشق مامان امروز ساعت 7 که بابایی رفت سرکار از خوب پریدم ، یهو متوجه شدم که گل پسرم همزمان به پهلوی راست و چپم ضربه میزنه ، کلی کیف کردم و همش گفتم مامانی بازم بزن ، تو هم پشت سر هم مامان رو خوشحال می کردی جیگرم. الهی قربونت برم من فکر کنم یا خواب خوبی دیده بودی و خوشحالی می کردی یا اینکه تازه از خواب بیدار شده بودی و داشتی دست و پاهات رو نرم می کردی قشنگم پسر ورزشکارم .           ...
25 آذر 1390

اولین خاطره با مزه آقا مهرتاش بلا وقتی تو شکم مامانش بود

مهرتاش نازم عزیز دلم مامانی دیشب خیلی کارای بامزه ای می کردی دوشنبه ها برنامه مسابقه رقص خردادیان  ساعت 9:30 شب شروع میشه و حدود 1 ساعتی ادامه داره ، این برنامه یکی از برنامه های مورد علاقه مامانه دیشب برنامه  انتخاب فینالست های 2011 بود  و دیگه می دونی تقریبا اگثرشون خیلی خوشگل میرقصیدن و آهنگای خوشگلی هم انتخاب کرده بودن از اول برنامه تا آخر برنامه اینقدر بالا پایین پریدی و چرخیدی و  لگد زدی که نگو ، من همش دستم رو شکمم بود و قربون صدقت میرفتم و کلی کیف کرده بودم بابایی هم خیلی ذوق کرده بود و براش خیلی جالب بود و چند باری دست گذاشت و تو محکم زدی تو دستش و بابایی می گفت اهو نگاش کن چه بزن بکوبی راه انداخته آخ...
8 آذر 1390
1