کارهای خارق العاده مهرتاش ....
فکر کنم با دیدن عکسا دیگه نیازی به شرح خیلی مفصل نباشه
فقط این و بگم مامان سارا روز جمعه و شنبه از کارای من تعجب کرده بود اونم یباره اینهمه کار خارق العاده یاد گرفتم و البته خطرناک
دارم خلال دندون رو میذارم تو پریز تلفن ... خوب می خوام بدونم اینا چین ؟!!!!
هر بار از دستم میفتاد و مجبور بودم از تخت برم پایین و دور بزنم و از یه تونل تنگ رد بشم تا بتونم خلال و بیارم
مامانی فیلم هم گرفته
کلی هم مامانم باهام صحبت کرده که دیگه اینکارو نکنم و قراره در اسرع وقت بابا مهرداد واسه پریزها هم درپوش ایمنی بذاره
یادتونه که تو پست قبلی درباره این سه گوش گفته بودم
بله روز جمعه مامانم در کمال ناباوری دید که من دیگه شیرجه میرم اون پشت و راهش و پیدا کردم
یه چیزایی هست داره چشمک میزنه اون پشت
دارم اینجوری به مامان سارا نگاه می کنم که از دستم عصبانی نشه
و بعد هم پیروزمندانه برگشتم بیرون از اونجا
و مامانم مونده بود کی چطور من اینکارو انجام دادم
بله ما اینیم دیگه ...
و نتیجه اینکار من این بود که مامان و بابا این قسمت رو کاملا مسدود کردن که دیگه نرم اونجا
میرم بالا و تمرکز می کنم
و بعدش می پرم پایین
و کلی از اینکار لذت می برم
مامان سارا و بابا مهرداد هم کلی نگام کردن و فیلم و عکس گرفتن و بعد یهو مامان چراغ و خاموش کرد و آروم که من متوجه نشم به بابایی گفت بریم تا مهرتاشم بیاد
دیگه هم اگه اینکارو کرد بهش تو جه نمی کنیم تا یادش بره
اگه هی بریم نگاش کنیم و بخندیم و ذوق کنیم خوشش میاد میشه کار همیشگیش
و بعدش من و گرفت بغلش و گفت خیلی خطرناکه اگه در حین پریدن لیز بخوری و سرت بخوره به لبه های تخت اونوقت من چکار کنم ؟!!!!!...
و این بود ماجرای کارهای خارق العاده من ....