مهرتاش جانمهرتاش جان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

مهرتاش فرشته مهربانی ها

کارهای خارق العاده مهرتاش ....

1392/5/13 11:27
نویسنده : یه مادر عاشق
624 بازدید
اشتراک گذاری

فکر کنم با دیدن عکسا دیگه نیازی به شرح خیلی مفصل نباشه

فقط این و بگم مامان سارا روز جمعه و شنبه از کارای من تعجب کرده بود اونم یباره اینهمه کار خارق العاده یاد گرفتم و البته خطرناک

دارم خلال دندون رو میذارم تو پریز تلفن ... خوب می خوام بدونم اینا چین ؟!!!!

هر بار از دستم میفتاد و مجبور بودم از تخت برم پایین و دور بزنم و از یه تونل تنگ رد بشم تا بتونم خلال و بیارم

مامانی فیلم هم گرفته شیطان

کلی هم مامانم باهام صحبت کرده که دیگه اینکارو نکنم و قراره در اسرع وقت بابا مهرداد واسه پریزها هم درپوش ایمنی بذاره

 niniweblog.com

یادتونه که تو پست قبلی درباره این سه گوش گفته بودم

بله روز جمعه مامانم در کمال ناباوری دید که من دیگه شیرجه میرم اون پشت و راهش و پیدا کردم

یه چیزایی هست داره چشمک میزنه اون پشت

دارم اینجوری به مامان سارا نگاه می کنم که از دستم عصبانی نشه

و بعد هم پیروزمندانه برگشتم بیرون از اونجا

و مامانم مونده بود کی چطور من اینکارو انجام دادم

بله ما اینیم دیگه ...

و نتیجه اینکار من این بود که مامان و بابا این قسمت رو کاملا مسدود کردن که دیگه نرم اونجا

niniweblog.com

میرم بالا و تمرکز می کنم

و بعدش می پرم پایین

و کلی از اینکار لذت می برم

مامان سارا و بابا مهرداد هم کلی نگام کردن و فیلم و عکس گرفتن و بعد یهو مامان چراغ و خاموش کرد و آروم که من متوجه نشم به بابایی گفت بریم تا مهرتاشم بیاد

دیگه هم اگه اینکارو کرد بهش تو جه نمی کنیم تا یادش بره

اگه هی بریم نگاش کنیم و بخندیم و ذوق کنیم خوشش میاد میشه کار همیشگیش

و بعدش من و گرفت بغلش و گفت خیلی خطرناکه اگه در حین پریدن لیز بخوری و سرت بخوره به لبه های تخت اونوقت من چکار کنم ؟!!!!!...

و این بود ماجرای کارهای خارق العاده من ....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان جوجه طلا
13 مرداد 92 16:09
هزار مشالله چه پسر بلایی داری خلال دندون توی پریزر برق ب چه چیزایی توجه داره
راحله
13 مرداد 92 21:32
وای چه وروجکی شدههههههههه
عجب اکتشافی هم داشتاااا!!! ای وللل ولی خطرناکه کارات خاله جووووووووون


عمه مینا
14 مرداد 92 1:06
فدای مهرتا ش شیطونم برم
zanamo ziba
18 مرداد 92 16:36
وای وای وای پسر بلا ساراجون حسابی کارت دراومده به پرستارش هم حتما بگو که مواظب این شیطونک بلا باشه
خاله مژده
20 مرداد 92 12:48
اونائی که ما عاشقشون هستیم هیچ وقت از ما دور نمیشوند هر روز کنار ما راه میروند اما دیده نمیشوند … شنیده نمیشوند و هنوز نزدیک و هنوز عاشق … هنوز دلتنگ و خیلی عزیز . . .