من اینقد دست دلباززززززززم که نگووووووووو ... تند تند هم به مامان و بابام بوس میدم
می دونین چیه ؟
من خیلی دوست دارم چیزایی که می خورم و با بقیه قسمت کنم
تازه وقتی یکی از دستم چیزی می خوره می فهمم مامانم چه کیفی می کنه وقتی من تند و تند از دستش غذا می خورم ... تازه می فهمم چرا وقتی خوب غذا نمی خورم مامانم قیافش اینجوری میشه و کمی هم اینجوری
دارم به مامانم بستنی میدم بخوره
تو پرانتز مامان سارا ( الهی قربوناون دستای کوچولوت بشم مادر آخه تو چقدر فرشته ای جیگرم)
خلاصه اینکه هر چیزی که مامانم بخواد بهم بده شامل غذا ، میوه ، میان وعده " کیک ، شیر ، دنت و ..." و تنقلات دیگه ...باید خودم هم تو خوردنش شرکت کنم و با دستای خودم هم بخورم ... البته ناگفته نماند به قول مامانم بیشتر کثیف کاری می کنم ... و در حین ایکه می خورم به بقیه هم تعارف می کنم و مامانم کلی از اینکارم خوشش میاد ...
تازشم تا مامان و بابا بهم میگن مهرتاش بوس بده ... میدوم و بهشون بوس میدم و دهنم باااااااااااااااز اینجوری ... مامانم میگه بوسای داراکولاییه ... بوسام فقط واسه مامان و بابا نیستا به بقیه هم بوس میدم اما نه به اندازه اون دوتا ...
خوب چکار کنم اونا مامان بابامن دیگهههههههه
تو پرانتز مامان سارا ( الهی قربونت برم من یعنی وقتی بهم بوس میدیا انگار واقعا بهشت و از آن من می کنی تازه می فهمم بهشت در آغوشمه و من چه بی خبرم و به قول مادر خومز خومز ...
تو پرانتز منم داره زیاد میشه ها ولی بذار منم این و بگم ... چند وقت پیش خونه مادر جون اینا بودیم و همه داشتن ناهار می خوردن و من کنارشون بودم داشتم به تو غذا میدادم ... مادر جون هم دلش به حال من سوخت و شروع کرد به غذا دادن به من ... اینقدر این صحنه زیبا بود که خدا می دونه مادر جون به من غذا میداد و من به تو غذا میدادم ... به مادر جون گفتم وااااااااای چقدر کوچولوها کیف می کنن که همیشه از دست ماماناشون غذا می خورن ... اینم خاطره خوب من از این چند مدت بود ...)