هفته 33 و ورجه وورجه مهرتاش خان
مهرتاش مامان سلام
عسلک مامان دیشب وقتیکه می خواستم بخوابم تو وروجک شروع کرید به ورجه وورجه کردن ، اینقدر تکون می خوردی ، بالا پایین و چپ و زاست میشید که نگو گاهیم آرنجت یا زانوت رو محکم میکشیدی به پهلوم که حسابی دردم میومد
با خودم گفتم وای این واقعا یه دونه است ؟ نکنه دوتا هستن و دکتر اشتباه کرده باشه
آخه مامانی همه طرفه و همزمان ضربه میزدی و حرکت می کردی ، با همیشه کاملا فرق داشت ، بابا مهردادت که واسه خدش با خیال راحت خوابش برد
ولی من یک ساعت تمام اینور و اونور شدم ، آخه جیگر نازم نمیذاشت مامانش بخوابه و تازه بازیش گرفته بود
با خودم می گفتم حتما دوقلوان دارن با هم کشتی می گیرن تو ، واقعا جالب بودش حرکاتت
خلاصه فکر کنم بعد از یه ساعتی خوابم برد ، نصفه شب یهو با تکونات از خواب پریدم و دیدم همچنان داری برای خودت اون تو ویراژ میدی و دستی میکشی
ماشالا دست اندازارم که نمی گرفتی اصلا و همینجوری بی هوا روشون می پریدی و تالاپ تولوپ می کردی و شکم مامان بود که همش اینور و اونور میشد قربونت برم من .
بازم به زور تلاش کردم تا خوابم برد .
خیلی بهم خوش گذشت با اینکه صبح به زورد بیدار شدم و اومدم شرکت ولی خیلی دوست دارم بازم همینکارارو بکنی و من لذت ببرم جیگرم.
بوووووووووووووس به مهرتاش عشقم.