سالگرد ازدواج مامان و بابا 2
خوشگل نازم دیشب مامان و بابا واسه شام پیتزا سفارش دادن و در کنار همدیگه سالگرد ازدواجشون رو یه جشن کوچیک گرفتن من 3 تا شمع روشن کردم یکی واسه بابا یکی واسه مامان و یکی واسه کوچولوی نازمون .
دیشب کلی با بابایی درباره خودمون حرف زدیم ، درباره اینکه توی این 2 سال چقدر به نزدیک تر شدیم و به ایده آل های همدیگه ، چقدر نقاط ضعف رو از بین بردیم و چقدر نقاط مثبت رو پرورش دادیم .
خیلی خوشحالم که تو و بابات رو دارم ، شما دوتا واسه من خیلی خیلی باارزشین شما گنجای منین عزیز دلم
من و بابا تصمیم داریم وقتی تو میای یه زندگی راحت و پر از آرامش برات فراهم کنیم واسه همین توی این دو سال تمام تلاشمون رو کردیم که بهتر و بهتر باشیم با همدیگه و خدارو شکر خیلی موفق بودیم و زندگی خیلی خوبی داریم عزیز دلم .
امیدوارم تو از اینکه خدا مارو بعنوان مامان و بابات انتخاب کرده راضی باشی و خوشحال پسر قشنگم.
می دونم که تو هم یه پسر خوب و مهربون و سر به راه میشی و باعث سربلندی من و بابات و همه خانواده میشی و من و بابایی هم هرکاری از دستمون بربیاد برای پیشرفتت و خوشبختیت انجام میدیم.
دیروز زن عمو زیبا تماس گرفت و سالگرد ازدواجمون رو تبریک گفت و کلی با همدیگه از اونروز حرف زدیم ، کلی هم قربون صدقه تو رفت که دیگه وروجک بازی در میاری و گفت که دیگه آران نازمون جدا از مامان و باباش می خوابه ، دیگه مرد شده و تنهایی تو اتاق خودش می خوابه قربونش برم من .
خاله پریسا و خاله حدیث هم زنگ زدن و تبریک گفتن و همگی می گفتیم یادش بخیر دو سال پیش این روز همه چه شور و حالی داشتن ، کیان بلای خاله هم داشت شیر می خورد فداش بشم و هی غر غر می کرد ، خاله هات همش می خوان پیشم باشن و قتی تکون می خوری لمست کنن خیلی دوست دارن .
عمه مینا هم زنگ شد و تبریک گفت و کلی با هم خندیدیم ، سراغ تورو گرفت و وقتی فهمید لگد میزنی کلی ذوق کرد و گفت کاشکی اینجا بودی منم لمسش می کردم
عمه مرجان هم اس ام اس داد و تبریک گفت.
ایشالا سال دیگه تو هم هستی و با همدیگه جشن می گیریم عزیزم تا اونموقع پسرم 9 ماهشه واااااااااااای حسابی شیرین و خوشمزه شدی.
دوست داریم عشق مامان و بابا