مهرتاش جانمهرتاش جان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

مهرتاش فرشته مهربانی ها

سالگرد ازدواج مامان و بابا

1390/9/5 7:30
نویسنده : یه مادر عاشق
449 بازدید
اشتراک گذاری

کوچولوی قشنگ سلام صبحت بخیر عزیزکم

می دونی امروز چه روزیه گل قشنگم؟

آره انگار می دونی چون همین الان یه ضره زدی تو شکم مامان یعنی آره من می دونم .

امروز دومین سالگرد ازدواج من و باباییه ، یادش بخیر دو سال پیش چه شور و حالی داشتیم ، یادمه اونروز خیلی بهمون خوش گذشت و روز خاطره انگیزی بود عزیزم ، امسال هم ما خیلی شور و حال داریم چون قراره تو بیای و چراغ خونمون و دلمون رو روشن کنی قشنگم.

بابایی چند دقیقه پیش باهام تماس گرفت و سالگرد ازدواجمون رو تبریک گفت و قراره یه هدیه قشنگ واسه مامان بخره ( وااااااااای سورپرایز)، اونم از اینکه امسال تو در کنار ما هستی خیلی خوشحال بود و تو رو هم بوسید.

کوچولوی نازم دعا کن که همیشه من و بابایی و تو شاد و خوشحال باشیم در کنار هم و فرصت این رو داشته باشیم که روزهای خاص زندگیمون رو در کنار هم باشیم و جشن بگیریم عزیزم. مطمئنم که همینطور خواهد بود.

دیشب مادر جونت از بندر عباس تماس گرفت و حالت رو می پرسید و کلی ذوق کرد وقتی بهش گفتم تو حسابی بلا شدی همش لگد می زنی بعدم سالگرد ازدواج مارو تبریک گفت و کلی برامون دعاهای خوب خوب کرد.

 

پنج شنبه ، جمعه رفتیم خونه بابا جون ( مادر جونت رفته بندر عباس دیدن مامان بزرگ و خاله ها ) خاله پریسا و کیان نازی هم اونجا بودن ، کلی به همگی خوش گذشت ، خاله پریسا و خاله حدیث دست گذاشتن رو شکم مامان و وقتی تو لگد می زدی حسابی خوشحال میشدن جیگرم .

دیشب بابایی هم واسه اولین بار تونست تکونای تورو حس کنه خیلی خوشش اومد و گفت چقدر فضوله این پسره ماشالا آخه تند تند لگد میزدی مامان .

منم که همش دستم رو شکمم بود و هی قربون صدقه ات میرفتم .

خیلی خوشحالم که خدا ترو به ما داده . زودی بیا تو بغلم عشقم . دوستت دارم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)