فدای چشمای قشنگت بشه مادر ...
فدای اون دو تا چشمای قشنگت بشم من
یه چیزی همین الان یادم اومد دو هفته ای میشه تصمیم گرفتیم موهات و کوتاه کنیم ولی متاسفانه آرایشگری که برات درنظر گرفتیم رفته سفر و گفته بود این هفته میاد
پنج شنبه گذشته دیگه خیلی کلافه شده بودم از اینکه موهات همش توی چشماته و خیلی از این بابت نگران بودم مبادا یه وقتی روی سوی چشمات اثر بذاره خلاصه تیغ و گرفتم دست و شروع کردم یواش یواش جلوی موهات و کوتاه کردم ... ناگفته نماند که تو هم خیلی اذیت می کردی و حدود 20 دقیقه ای گیر بودم تا تموم شد همش مجبور بودم یه چیزی بدم دستت باهاش سرگرم شی تا بتونم یه تیکه از موهات و جدا کنم وکوتاه کنم
واااااااااای وقتی تموم شد واقعا دیدنی شده بودی خیلی خیلی خوشگل شده بودی و بهت میومد ... کلی ذوق کردم ...
بابا مهرداد و مامان جون اینا و خاله پریسا هم وقتی دیدن کلی ذوق کردن و همه می گفتن ماشالا چقدر تغییر کرد و خوشگل تر شد
حالا دیگه اون چشمای قشنگت و صورت قرص ماهت بیشتر پیدا شده عزیز دلم ...
ایشالا بزودی میری آرایشگاه و مثل یه مرد میشینی و عمو موهات و کوتاه می کنه ... می دونم خیلی جیگر میشی عشقم