مهرتاش جانمهرتاش جان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

مهرتاش فرشته مهربانی ها

چقدر بزرگ شدی شازده پسر قشنگم

1392/7/4 20:50
نویسنده : یه مادر عاشق
749 بازدید
اشتراک گذاری

ماه کوچولوی من ، ستاره قشنگی و دنباله دار من

این روزا بزرگ شدنت و با تمام وجودم حس می کنم عزیزم

این روزا وقتی می بینم هر چی بهت میگم و کاملا متوجه میشی دورنم پر میشه از هیجان و غرور

بهت میگم بابایی تو آشپزخونه هست برو شیشه شیرت و بهش بده و بگو برات پرش کنه ... وقتی می بینم تندی با شادی شیشه رو برمیداری و از تو اتاق میری به آشپزخونه و با شیشه پر از شیر بر میگردی و نشونم میدی کیف می کنم

بعدش بهت میشم حالا بیا لالا و تو سریع میای کنارم دراز میکشی و شروع می کنی به خوردن شیر و گوش کردن به لالایی خونی مامانی و یا صحبتای مامان و بابا و می خوابی ... نمی دونی چقدر برام لذت بخشه

وقتی بهت میگم مهرتاش برو لیوانت و بیار تا بهت آب بدم و تندی می دوی لیوانت و میاری برام و ...

این روزا خیلی بزرگتر شدی ...

و من باورم نمیشه که توی این مدت کم یهو ناغافلی اینهمه بزرگ شدی ... یهو نگاه کردم و دیدم وااااااااااای تو چقدر تغییر کردی و من اصلا حواسم نیست ... وقتی متوجه شدم چشام پر از اشک شد ، اشک خوشحالی

امروز ظهر که تو بغلم بودی و داشتیم عاشقانه با هم حرف میزدیم کلی دلم تنگ شد واسه اونقتایی که خیلی کوچیک بودی ... که دیگه هیچ وقت بر نمی گرده و تموم شده و فقط یه خاطره شده تو دهنم و قلبم

و حالا با خودم میگم کاشکی صبورتر می بودم ...

و بعد با خودم گفتم امروز و دریابم و این لحظه رو ...

امروز هر وقت تو خوابیدی منم کنارت موندم و در آغوشت خوابیدم ...

کاری که قبلا نمی کردم ... وقتی تو می خوابیدی من میرفتم دنبال کارای عقب افتاده و تا کارام و سر و سامان میدادم دیگه فرصت در آغوش کشیدنت در خواب از دست رفته بود و تنها شب این فرصت طلایی رو داشتم

ولی امروز تصمیم گرفتم دیگه زیاد به کارای عقب افتاده فکر نکنم و فرصتای طلایی با تو بودن و فدای اونا نکنم

من همیشه تو رو در راس همه چیز قرار دادم پسرم همیشه و همیشه  ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

خاله موژان
7 مهر 92 10:18
وای سارا جونم دقیقا حس منو داری عزیزم منم دقیقا یه وقتایی اینطوری میشم که میگم واااااییی چه زود گذشت اون موقع که سام همه چیزو می‌فهمه کلییی ذوق می‌کنم و بعضی وقتا می‌خوام لحظه‌ها رو نگه دارم و احساسشون کنم و .... خیلی قشنگه این نوشته‌هات گویای حال و احوال منم هستش دوستم برای خودت و گل پسرت بهترین‌ها رو آرزو می‌کنم
خاله مژده
8 مهر 92 10:52
عزیزم چقدر دلم براش تنگ شده جیگرمی نفس
راحله
12 مهر 92 10:12
عزیزم چه زود دارن بزرگ میشن....منم دلم تنگ شده واسه کوچولوئیهاش....