مهرتاش جانمهرتاش جان، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

مهرتاش فرشته مهربانی ها

خاطرات اين روزا

1392/11/19 7:59
نویسنده : یه مادر عاشق
1,076 بازدید
اشتراک گذاری

گل قشنگم خيلي وقت بود نتونسته بودم به وبلاگت سر بزنم

ولي امروز تصميم گرفتم دوباره تند تند بيام و خاطرات قشنگت و بنويسم

عشق قشنگم مدتيه ياد گرفتي در ماشين لباسشويي رو باز مي كني و از لباس گرفته تا اسباب بازي و چيزاي توي يخچال ( شير و سس و ... ) رو ميريزي تو لباسشويي ...

كليم ذوق مي كني از اين كار هر چقدرم مامان بهت ميگه اينا جاشون اينجا نيست گوشت بدهكار نيست...

ميري تلويزيون و خاموش مي كني بعد به مامان ميگي شن البته خلي كشيده شـــــــــــَن يعني روشنش كن

هر چي بهت مي گيم و كاملا متوجه ميشي

بابايي بهت ميگه مهرتاش چراغارو خاموش كن بريم بخوابيم ، تندي از مبل ميري بالا و حسابي خودت و مي كشي به سمت كليداي برق و چراغارو خاموش مي كني ...

بهت ميگم پسرم كيفم و بيار ، تندي ميري تو اتاق و كيف و برام مياري

وقتي از مهد كودك برت مي گردونم خونه تا ميرسي ميگي در ، در يعني لباسام و در بيار

بعد اشاره مي كني به كليد برق چراغا و مي گي شـــَن كُ   يعني روشنشون كن و وقتي روشنشون مي كنم مي خندي بعدش ميگي شيــــــــ   يعني شير و بعد هم مياي وسط پذيرايي و اشاره مي كني به پتو و مي گي لا لا ،‌لا لا  يعني پتو رو پهن كن تا دراز بكشم و همزمان اشاره به تلويزيون و شــــــَ ن ، وقتي پتو پهن شد و تلويزيون روشن شد،  بالشارو ميذاري روش و با دست ميزني به زمين و به من ميگي ماماني لا لا ، لا لا يعني تو هم بيا دراز بكش

اينقدر اينكارات بامزه است كه نگو دلم مي خواد گازت بگيرم و بخورمت

ديگه از اين روزات بگم كه بهتر از قبل شدي بازي كردن و ياد گرفتي ، با اسباب بازيات بازي مي كني ، هر چند دقيقه يه بار هم دلت مي خواد اسباب بازي جديد مي خواد و ميري تو اتاقت ،‌جيغ و داد ماماني ماماني ، يعني ماماني بيا اين و بهم بده ماماني بيا اون و بهم بده ،‌خلاصه اوضاعي دارم باهات ،

نازنين پسرم اين روزا وقتي نمي توني كاري رو اننجام بدي زودي از كوره در ميري و جيغ ميزني تا يكي به دادت برسه ولي مادرم بهتره تلاش كني تا مشكلت و حل كني مگر اينكه واقعا براي تو غيرقابل انجام باشه ، يكمي اين اخلاقت واسه مامان و بابا آزاردهنده است آخه يه جورايي همش در حال جيغ زدني شدي مهرتاش جيغ جيغو

خوشگل مادر وقتي مهمان داريم يا جايي ميريم اينقدر ماه و خوبي كه نگو ، كلي مامان خوشحال ميشه از اينكه پسري اينقدر مودب و مهربونه و همه رو شيفته خودش مي كنه

مربياي مهدت همه عاشقتن و همش ميگن ماشالا خيلي پسر خوب و مهربونيه ،‌ظاهرا توي مهد خيلي دست و دلبازي و تغذيه هات و با بقيه قسمت مي كني برعكس بيشتر بچه هاي مهد كه خسيسن ، همچنين وقتي مربيات بهت ميگن مهرتاش بوس بده زودي ميري بغلشون و بوسشون مي كني ، و كلا آروم و مهربوني و به خوبي با بچه ها بازي مي كني و واسشون خوشمزه حرف ميزني

اين روزا كافيه كامل لباسات و در بيارم ،‌فكر مي كني مي خوام ببرمت حموم ، ميدوي سمت حموم و هر چي بهت ميگم حمام نميريم جيغ و گريه كه آباش آباش يهني آب بازي كنيم

اينم از شيرين كارياي اين روزاي گل پسر قشنگم ...

 

پسندها (1)

نظرات (0)