مهرتاش جانمهرتاش جان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

مهرتاش فرشته مهربانی ها

وابستگی های شاهزاده به مامانش

1392/5/24 0:37
نویسنده : یه مادر عاشق
303 بازدید
اشتراک گذاری

دردونه من می دونی که از اون دسته کوچولوها هستی که خیلی به مامانشون وابسته هستن ... از وقتی از خواب بیدار میشی تا زمانیکه مجددا بخوابی می خوای تمام لحظاتش کنارت باشم حتی موقع آشپزی و شستن ظرفها و ... خلاصه نمیذاری هیچ کاری انجام بدم ... حتی وقتی میرم wc اینقدر گریه می کنی که نگو ... اینکارت واقعا آدم و کلافه می کنه  ولب خوب از طرفیم لذت بخشه مخصوصا وقتی می بینم آغوشم بهت آرامش میده خیلی لذت می برم و به خودم می بالم ...

شبا قتی از خواب می پری و بی قراری به هیچ وجه بغل بابایی آروم نمیشی ولی تا من بغلت می کنم انگشتت و می خوری و آروم می خوابی

وقت خواب شب که میشه شیشه شیرت و پر می کنم و بهت میگم مهرتاش بریم لالا ... تو هم شیشه رو میگیری و تندی می دوی سمت اتاق خواب ... وقتی منم اومدم دراز کشیدم شیشه رو میدی دستم یعنی تو بذار دهنم ... بعدش خودت با دست میگیری و می خوری ولی باید حتما من بذارم دهنت ... کلی هم ورجه وورجه می کنی تا بخوابی ... گاهیم که خیلی شیطونی می کنی من میرم بغل بابایی و تا این و می بینی خودت و پرت می کنی رومون و بینمون خودت و جا میدی ، روت و می کنی به من و تو بغلم می خوابی اگرم بابایی بخواد بغلت کنه نمیذاری ...

امشب هم طبق معمول رفتیم بخوابیم ... تو هم داشتی ورجه وورجه می کردی منم رفتم پتو رو بیارم که زدی زیر گریه هر چی من و بابایی می گفتیم الان مامان میاد انگار نه انگار ... حالا من کجا بودم ؟ پایین تخت ... تندی اومدم پیشت و آروم شدی و تو بغلم خوابیدی... کلی ذوق کردم و به بابایی گفتم نگاش کن با اینکه اینقدر باهاش وقت می گذرونی بازم در کنار من امنیت بیشتری و حس می کنه و واسمون خیلی جالب بود ...

اینقدر با مزه شبا می خوابی بعد از اینکه کلی اینور و اونور شدی تو بغل من جا خوش می کنی و در حالیکه به حرفای من و بابایی گوش میدی خواب میری انگار داریم برات لالایی می خونیم جیگر قشنگم ...

دوستت دارم ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله مژده
26 مرداد 92 8:33
سلام آجي جوونم
انشالله حسابی بهت کنار گل پسرت خوش بگذره...
واي كه چقدر خوبه تو خونه هستي كنار مهرتاش بلا.
خوش باشيد هميشه عزيزم


مرسی خواهر مهربونم
کاشکی تموم نمیشد و همیشگی بود.....