موتور سواری شازده کوچولو و قدرت نمایی هاش
عشقم چندروز توی آشپزخونه بودم که یهو دیدم رفتی سوار موتور چوبیت شدی و شروع کردی عقب جلو کردنش
کلی هیجانزده شدم و به بابایی گفتم وای ببینش داره خودش موتورش و عقب جلو می کنه ...الهی دورت بگردم که یاد گرفتی چطوری بدنت و هماهنگ کنی و عقب جلو شی و با حرکت بدنت موتورت و به حرکت در بیاری
بابایی گفت چندروزی میشه یاد گرفته ... خیلی برام جالبه که خیلی چیزارو بدون آموزش و فقط با نگاه و دقت یاد میگیری
آفرین به پسر باهوش من
دیشبم شروع کردی به چرخوندن موتورت روی زمین و موتورت و یه دور کامل روی زمین چرخوندی ...
وای عجب زوری داری تو ... جیگر مادر ... الهی فدات بشم من ...من و بابایی با تعجب نگات می کردیم ...اخه موتورت واقعا سنگینه
قربون پسر قوی خودم بشم که به تنهایی موتورش و جابجا می کنه
موقعیکه میشینی رو صندلی غذات و می خوام سینیش و جابزنم با دستات جلوم و میگیری و سینی رو به سمت من هل میدی ماشالا اینقدر زورت زیاده که من کم میارم و تسلیم میشم
ماشالاااااااااااااااااااااااااا
عزیز مادر این روزا اینقدر خوشگل با ماشینات بازی می کنی که نگو
عاشق ماشین بازیات هستم یه بند وصل کردم به کامیونت ، کلی خوشت میاد بندش و می گیری و برو که رفتی هی میری و اونم میاد دنبالت و تو حسابی خوشت میاد
و گاهی اوقات می بینم یه دستی کامیونت و بلند می کنی و جابجاش می کنی و اینم نمونه دیگه ای از قدرت نماییت هست ...