مهرتاش جانمهرتاش جان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

مهرتاش فرشته مهربانی ها

روزی که به تنهایی اولین گام ها را برداشتی

1392/1/27 8:19
نویسنده : یه مادر عاشق
302 بازدید
اشتراک گذاری

پسرم شاهزادم عشقم

مدتی بود من و بابایی و مادر جون و مخصوصا باباجون کلی واسه اینکه بتونی مستقل راه بری تلاش می کردیم ولی قشنگم دوست نداشتی راه بری

از بین ما باباجون خیلی بی صبرانه منتظر راه رفتنت بود ... همش می گفت مهرتاشی که از بدو تولد اونقدر قشنگ تکون می خورد و حرکت می کرد فکر می کردیم 10 ماهه راه میره " البته این نظر بقیه هم بود " ولی خوب کوچولوی مادر تنبل بازی در اورد ... خوب دلت می خواست بیشتر در آغوش باشی جیگرم

از اینور و اونور می شنیدم که بچه ها یهو راه میرن یه روز که اصلا انتظارش و نداری از خواب بیدار میشی و در کمال ناباوری می بینی اِ اِ اِ کوچولوت داره راه میره

دیشب خونه باباجون بودیم، من بودم وتو بودی و مادر جون و بابا مهرداد " بابا جون بوشهر بود "

داشتیم فیلم می دیدیم حدود ساعت 8:30  9:00 شب بود که یهو من ناباورانه دیدم تو داری راه میری جیگرم

باورم نمیشد با اتِ پتِ گفتم مهرداد ... مهرداد ... مهرتاش ... مهرتاش

بابایی هم یهو متوجه شد و کلی ذوق کردیم ... بابایی زودی مادر جون و صدا کرد و اونم کلی خوشحال شد و اومد راه رفتنت و دید

نمی دونی چقدر خوشحال شدیم ... اینقدر خوشمزه راه می ری که نگو ... انگار که اولین باره راه رفتن یه بچه رو می بینم ... اینقدری که ذوق می کنم واسه راه رفتنت ... بقیه هم همینطورن

زودی همه رو خبر کردیم

مادر جون تماس گرفت و به بابا جونت خبر داد و اونم کلی خوشحال شد ... حالا قراره چهارشنبه بریم بوشهر مطمئنم بابا جون وقتی ببینه راه رفتنت و غش می کنه برات ...

الهی قربونت برم که پاهات و باز می کنی و مثل آدم کوکی و آدم آهنی راه میری ... بعد یهو تعادلت بهم می خوره تالاپ با پشتت می خوری زمین ... به قول زن عمو زیبا جونت فعلا پوشاک محافظت و ضربه گیرته ...

الهی قربون قدمات بشم ...

مبارک باشه مامانی ...

ایشالا همیشه موفق و تندست باشی عشقم

ایشالا همیشه در مسیر درست قدم برداری ... ایشالااااااااااااااااااا

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)