نازی مامان ....
دیشب خیلی خسته بودم و داشتم به بابایی می گفتم نمی خوام برم سر کار خسته ام و الکی سرم وگذاشته بودم روی مبل و گریه الکی می کردم
تو بغل بابایی بودی ... یهو دیدیم دستت و دراز می کنی سمت من و یه چیزی می گی ... بابایی گذاشتت زمین و اومدی سمت من و موهام و ناز کردی و شروع کردی حرف زدن و اظهار ناراحتی " غر زدن "
تندی بغلت کردم و کلی بوسیدمت عشقم
فدای تو بشم که دیگه همه چیزو می فهمی الهی فدات شم
خیلی دوستت دارم قربون چشات شم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی