مهرتاش جانمهرتاش جان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

مهرتاش فرشته مهربانی ها

خرید سیسمونی پسر گلم

1390/8/30 10:40
نویسنده : یه مادر عاشق
2,034 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر قشنگم ، خوبی مامان؟

مهرتاش نازنینم روز دوشنبه 23 آبان 1390 مامان جون و آقا جونت زحمت کشیدن اومدن دنبال من و تو و رفتیم اهواز ساعت 3 رسیدیم اهواز همه کلی خوشحال شدن از دیدن ما . بابایی نتونست بیاد باهامون آخه کلی کار داشت قرار شد 4شنبه عصری بیادش.

بعد از ظهر طبق قرار قبلی با زن عمو زیبا رفتی بازار کیانپارس و من واست وسایل بهداشتی و دو دست لباس خریدم  اینقدر خوشبو و خوشگلن که نگووووووووو ، من و زن عمو کلی ذوق می کردیم برات که وقتی می پوشیشون چقدر ناز میشی ، وسایل بهداشتیت رو مارک mustela گرفتم به پیشنهاد زن عموت و خیلی هم خوشبو هستن جیگرم

شب واسه شام رفتیم خونه آقا جون ، عمه هات هم وسایلت رو دیدن و خوششون اومد عزیز دلم ، شب رو با عمع فریبا رفتیم خونه عمو محمود اینا و تا صبح با زن عمو زیبا و عمه فریبا بیدار بودیم ، کلا روز سه شنبه که عیر غدیر بود رو بازار نرفتیم چون من حالم خوب نبود ،کلی با آران بازی کردم و آران همش میگفت مهرتا برام ماشین بخره از بازار ، شب رفتیم خونه آقا جونت و آخر شب دوباره برگشتیم خونه زن عمو اینا

چهار شنبه صبح با زن عمو زیبا رفتیم بازار و کلی چیزای خوشگل برات خریدیم ( شیشه شیر ، پستونک ، حوله ، سرویس تشک و ملحفه و خیلی چیزای دیگه ) و ظهر خسته و کوفته رفتیم خونه آقا جونت ، بندهخدا زن عموت خیلی زحمت کشید و خسته شد پا به پای من بود تازه نمیذاشت من هیچی رو دستم بگیر ، خیلی خیلی باید ازش ممنون باشی پسرم ، می بینی چقدر دوست داره؟

بعد از ظهر بابایی اومد و با زن عموت و عمو مهرشاد رفتیم و سرویس خوابت رو خریدیم ، خیلی خوشگله عزیزم ایشالا بزودی بیای و توش بخوابی فرشته کوچولوی من ، شب رو خونه زن عمو خوابیدیم  و دوباره صبح رفتیم مرکز شهر خرید هم واسه تو هم واسه مامانی ، واسه پسر قشنگم و خودم لباس خریدم ، ظهرهم خونه عمو مسعود دعوت بودیم رفتیم اونجاو زن عمو فرزانه ت کلی غذاهای خوشمزه واسمون تدارک دیده بود دستش درد نکنه ،  بعداز ظهرش با بابایی رفتیم کیانپارس و سرویس روتختیت رو گرفتیم و بعدش هم با عمو محمود اینارفتیم خونه آقا جونت ، همه کلی از دیدن سیسمونیت ذوق کردن و خوشحال بودن و همش میگفتن ایشالا زودتر به سلامتی به دنیا بیای جیگرم . شبش مامان و بابا دومین سالگرد ازدواجشون رو جشن گرفتن و کلی خوش گذشت به همه ، ایشالا سال دیگه تو توی بغلمونی عزیز دلم

باید از مادر جون و بابا جون ( مادر فاطمه و بابا میرزا) تشکرکنی که واست سیسمونی خوشگل خریدن عزیزم.

امیدوارم بعدا که بزرگ میشی و عکسای خودت و اتاقت رو میبینی حسابی خوشت بیاد و لذت ببری عزیزم

کی میای لباسارو تنت کنم و بهت روغن و پودربزنم هی بوت کنم و کیف کنم و باهات بازی کنم مامانی.

ما همگی عاشقانه دوست داریم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)