عکسای داغ داغ روز جمعه ...
عمو مهرشاد و شازده کوچولو
عمه مینا و عمو محمد جون با شازده کوچولو
عمه مینا اینا با عمو مهرشاد و عمه مرجان چون کار داشتن بعد از ناهار روز جمعه تشریف بردن ... دستشون درد نکنه که اومدن
هندونه کوچولوی من لباس خوشگلی که زن عمو زیبا جون برات آورده پوشیدی و داشتی با ساز و باز جذابی که خاله پریسا جون بهت هدیه داد، بازی می کردی منم زودی از فرصت استفاده کردم و عکس یادگاری گرفتم ...
مامانی چقدر این لباس بهت اومده جیگرم
همه رفته بودن و ما تنها بودیم ، مشغول کارام بودم که دیدم هیچ صدایی ازت نمیاد ... اومدم دنبالت ببینم کجایی که دیدم رفتی سر باکس اسباب بازیهات و داری اون تو تفحص می کنی ... منم چند تا عکس ازت گرفتم که خیلی خوشگل شدن
قربون این نگاه کردنت بشم من
چی میگی تو ... من که کاری بهت ندارم فقط دارم ازت عکس میگیرم ، اینجوری نگام نکن میام
می خورمتاااااااااا
قربونت برم که ذوق کردی ... عاشق این خنده هاتم
مامان کمی خسته بود و احتیاج به هوای تازه داشت و خیلی دلش می خواست بره بیرون که خیلی اتفاقی خاله پریسا اومد و گفت دارن میرن گردش و وقتی فهمید مامان خیلی دوست داره بره بیرون دعوت کرد و با همدیگه رفتیم بیرون ... خیلی خوش گذشت و حال و هوای مامان به کل عوض شد ... دست خاله پریسا و عمو کاوه جون درد نکنه
اینم از عکسای گردش روز جمعه
اول رفتیم پیتزا بلنسی و یه شام خوشمزه خوردیم ... اگه بدونی چکار می کردی اونجا ... مامان برات سوپ آورده بود و تو همچین با اشتها سوپ و می خوردی که نگو ... کلی هم حرف زدی و دست زدی برامون ... انگار تو هم نیاز داشتی یه هوای تازه بخوری و حال و هوات کلی عوض شده بود ... کلی با تو کیان جونم حال کردیم ... دوتاتون کلی برامون خندیدین و دست زدین ... منم کلی ازتون فیلم گرفتم
اینم از من و خواهر کوچولوم با جوجه های مهربونمون
بعد از شام رفتیم پارک به قول خاله پریسا پارک سرسره
و تو و کیان کلی سرسره بازی کردین و خندیدین و ما هم کلی انرژی مثبت گرفتیم و همه خستگیم از تنمون رفت
اینم از اولین روز زمستون سال و نود و یک
خوب بود خوش گذشت ...