صبحا که شازده کوچولو میره خونه بابا جون و مامان جون
مامان و بابا هر روز صبح باید برن سرکار واسه همین تورو می برن میذارن خونه بابا جون و مادر جونت مامان صبح ساعت 5:30 از خواب بیدار میشه و آماده میشه ، یکم بعدش می بینم چشمای خوشگلت رو باز می کنه و با اون خنده های خوشگلت دل مامان و بابا رو می بری اینقدر خوشمزه ای که بی اختیار میام پیشت و یکمی تو رختخواب با همدیگه بازی می کنیم و یه عالمه بوست می کنم و فشارت میدم و بابایی رو بیدار می کنیم ، بعد بابایی باهات سرگرم میشه و من میرم آماده میشم وقتی خودم آماده شدم تورو آماده می کنم ، بعدش یه آژانس می گیریم و میریم از خونه که می برمت بیرون با چشمای گرد شده اینور و اونور رو نگاه می کنی و همش سرت در حال چرخیدن به اطرافه با کنجکاوی به همه چیز نگاه م...