سومین خاطره بامزه آقا مهرتاش وقتی تو شکم مامانی بود
سلام خوشگل قشنگم
این روزا کلی حالت حرکتت عوض شده خیلی بامزه و لذت بخش تر شده عزیز دلم
اینقدر بالا و پایین میشی و هی اون تو شنا می کنی که نگو بعضی وقتا هم که لگدایی می زنی که با هر لگدت منم می پرم
دیشب داشتیم با بابایی تلویزیون تماشا می کردیم که احساس کردم پایین پهلوی چیم رو قلقلک میدی با انگشتات عزیزم ، اینقدر خندم گفته بود ، نمی دونم انگشتای دستت بود یا پاهات بود ولی همش تکونشون میدادی و منم قلقلکم میومد ، به باباییت که گفتم اونم دست گذاشت متوجه اون حرکتای ریز شد و براش جالب بود .
وقتی به خاله حدیث گفتم اونم ذوق کرد و گفت وای نازی قربونش برم چه بامزه
عزیزم وقتی تکون می خوری من خیلی ذوق می کنم و همش میگم پسرم کی این مدت هم میگذره دنیا بیای و کلی باهات کبف کنیم
الهی دورت بگردم دوست دارم زندگیم
(مهرتاش آقا الان 6 ماه و 21 روزشه قربونش بشم من )
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی