مهرتاش جانمهرتاش جان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

مهرتاش فرشته مهربانی ها

بالاخره موهاي خوشگلت پرپرشدن عشقم

1392/8/13 10:17
نویسنده : یه مادر عاشق
361 بازدید
اشتراک گذاری

عزيز دلم پنج شنبه 9 آبان 92 واست نوبت آرايشگاه گرفتيم ،‌آرايشگاه سر كوچه آقاجونت بود و ساعت 5 بعد از ظهر با بابايي رفتيم اونجا

اولش خيلي آروم و مودب نشستي رو صندلي كه نگو  البته عمو يه تخته گذاشت روي صتدلي و ترو نشوند روش

بعدش هم برات پيشبند بست ... اينقدر آروم نشسته بودي به خودت تو آيينه نگاه مي كردي كه هممون كيف كرده بوديم

عمو آرايشگر شروع كرد به كوتاه كردن موهات و هي قيچي زد و قيچي زد تو هم همنجور آروم نشسته بودي و من و بابايي تند تند بهت خوراكي مي داديم چوب شور كه خيلي دوست داري حدود 5 دقيقه اي گذشت كه البته مي دونم وااسه تو حكم 24 ساعت و داره و كم كم شروع شد ... بله طوفاني در راه بود و اون حركات خبر ميدادن كه بايد عجله كنيم

عمو تند و تند كارش و مي كرد همش مي گفت مهرتاش قربونت برم آفرين پسرم و تو هم مي لوليدي و مي خواستي دستات و آزاد كني خلاصه مامان پيشبند و زد كنار و دستات آزاد شدن بعدش عمو بهت يه شكلات داد و يكمي آراو گرفتي به دقيقه نكشيد كه شروع كردي و تا عمو مي خواست قيچي رو بزنه تو موهات ميزدي زير دستش و يه نه كشدار مي گفتي و همه مرده بوديم از خنده

اينقدر نه نه كردي كه عمو گفت خوب نمي خواد ديگه ميگه نه خلاصه يه آنتراكي داد و بعد از چند دقيقه دوباره دست به كار شد

شونه برس بسكوييت كيك چوب شور هر چي ميداديم دستت پرتش مي كردي و مي خواستي بياي بغلمون مجبور شديم پيشبند و باز كنيم تا بلكه آروم بشي

خلاصه اينكه با انواع و اقسام دوز و كلك چند ثانيه اي آرومت مي كرديم و تو اون چند ثانيه عمو يكمي كوتاهيش و انجام مي داد و بعدش دوباره مي خورديم به طوفان

به هر زوري بود عمو موهات و كوتاه كرد و تموم شد من و بابايي عمو كه خيس عرق شديم تا تموم شد

اولش فكر كرديم به به چه خوب چقدر راحت موهات كوتاه ميشه ولي بعدش ديديم كه ... نه بابا از اين خبرا نيست

حالا شدي عين ماه ... اينقدر ناز و خوشمزه شدي كه نگوووووووووووو

مبارك باشه مامانيييييييييييييييي قربونت برم من جيگرم قشنگم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)