واي كه چقدر خوش ميگذره تو خونه
هفته قبل همش دو روزش و سركار بودم
با اينكه مرخصي نداشتم و مرخصيام همه بدون حقوق ميشن اهميت ندادم و موندم خونه
آره ديگه آخراي خطم زدم تو جاده خاكي
چكار كنم خوب خسته ام ديگه خَس ته
گل مادر كلي با همديگه خوش گذرونديم و مي ديدم كه چقدر شبا راحت تر مي خوابي
بدون اضطراب از اينكه صبح مامان ميره اداره
خيلي خوب بود خيليييييييييييييييييييييي
ولي امان از اين شنبه ها كه وقتي اسمش مياد تن و بدن من به لرزه در مياد يعني كل شبش و با استرس صبح مي كنم
خلاصه كه خيلي بهم خوش گذشت اونقدي بهم خوش مي گذره كه فكر مي كنم هيچ لذتي تو دنيا بهتر از سر كار نرفتن نيست البته در حال حاضر
ما بنده هاي خدا كه سير نميشيم به هر چي رسيديم تندي هنوس يه چيز ديگه مي كنيم
حالا كه فعلا همش در آرزو و حسرت خانه داري به سر مي برم اميدوارم اگه شرايط فراهم شه و به اين آرزوي چندين و چند سالم برسم ديگه هوس شاغل بودن به سرم نزنه كه خودم بايد خودم و دار بزنم اونوقت
ديگه حرفي ندارم ....
پسرم با تو خيلي بهم خوش ميگذره ....