اولین اسباب بازی به انتخاب شازده کوچولو
جیگر مادر روز چهارشنبه بعد از ظهر با بابا مهرداد رفتیم کتابفروشی آقای ارشاد ...
می خواستم چند تا کتاب واسه پسرم و چند تا کتابم واسه خودم بخرم ...
توی کالسکه نشسته بودی و منم داشتم بین کتابا می چرخیدم که یهو شروع کردی به غر زدن ...
آخه پسرم اونجا پر بود از کتاب و اسباب بازیهای رنگارنگ ...
خوب تو هم دلت می خواست اونجا واسه خودت قدم بزنی و شیطونی کنی ...
خلاصه مجبور شدم از کالسکه درت بیارم ... خوشبختانه خاله ستاره هم توی کتابفروشی بود ...
و خورشید ناز نازی مراقبت بود که به چیزی دست نزنی ...
اومدم ردیف اسباب بازیها تا برات پازل دو تیکه بخرم ... یهو دیدم رفتی و شروع کردی با دو تا کامیون
که اونجا بود مشغول بازی شد " چند روزی بود تو فکر بودم برات بخرم "
خیلی برام جالب بود ... کلی ذوق کردم و بابات و صدا کردم و بهش گفتم براش بخریم
بیشتر توجهت به کامیون قرمز رنگ بود تا زرد رنگ ...
همینکه اون و برداشتم بدم به آقای فروشنده تا بذاره تو کارتون قهر کردی و شروع کردی به غر غر و
فاصله گرفتن از ما ... همگی کلی خندیدیم
آره عشقم این کامیون اولین اسباب بازی هست که خودت انتخاب کردی عشق مادر
مبارک باشه مامانی ...
نگاش کن ببین چقدر قشنگه
حالا هر روز باهاش بازی می کنی ...
گاهیم هی غر میزنی چون پشتی کامیون در حین حرکت برمی گرده و اعصابت خورد میشه ...
مامان هم مجبور شد با چسب مهارش کنه تا دیگه بر نگرده
تازه یاد گرفتی وسایلای خرده ریز و از تو پذیرایی جمع می کنی و میریزی توی کامیونت ...
ولی به یه چشم برهم زدن همشون دوباره پخش میشن وسط پذیرایی ...
اینم از شماره پلاک کامیونت
اینم از این حکایت ...