خاموش روشن ... لباس پوشيدن شازده پسر قند عسل
پسر قشنگم تازگيا كلي از خاموش و روشن كردن لامپ لذت مي بري
شيطونك مادر از پشتي مبل ميري بالا و كليد و فشار ميدي و بعدش كلي ذوق مي كني و با افتخار بهمون نگاه مي كني
منم هم كيف مي كنم هم نگران ميشم و بايد كلي مواظبت باشم كه نيفتي
الهي فداي اين شيطونيات بشه مادر
***********************
تازگيا وقتي مي خوام لباست و تنت كنم كمك مي كني و دستات و مي كني توي آستين لباس ... اينقدر كيف مي كنم وقتي كمكم مي كني ... حتي اگه در حال گريه باشي و از پوشيدن لباس خوشت نياد بازم كمك مي كني
الهي دورت بگردم
***********************
تازگيا موقعيكه مي خوام پوشاكت كنم خيلي شيطوني مي كني و بايد به زود دستات بگيم تا نتوني فرار كني
خلاصه وقتي پوشاكت مي كنم عرقم در مياد و نفسم بند مياد ...
اينم از شيطونياي جديدت ...
قربونت بشه مادر الهي ...
البته اين تازگيا خيلي وقته شروع شده ها ... از وقتي از سفر بندر برگشتيم ...