خواب فرشته ای ...
دیروز صبح که می خواستم برم سرکار تو اینقدر خسته بودی و خوابت میومد که نگو ... حتی وقتی داشتم پوشاکت و عوض می کردم تکون نخوردی ، انگار که نه انگار... دیگه دلم نیومد لباست و عوض کنم و خوابت و خراب کنم ...
اینقدر دلم سوخت ... با خودم گفتم آخه خدا ...
الهی قربون خواب فرشته ایت بشه مادر ... وقتی چشات بسته یه جور قشنگی وقتی بازه یه جور الهی دورت بگرده مادر
ببین خودت و ببین ...
واقعا به این میگن فرشته ...
ترو که دارم هیچ غمی ندارم...
عاشقت هستم ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی