مهمون بازي مامان سارا و خاله مژده جون
پسر مهربونم ديروز خاله مژده اومد خونمون ... دلش كلي برات تنگ شده بود ... وقتي اومد و پسرم و ديد كلي خوشحال شد و كلي از پسرم تعريف كرد و گفت ماشالا هزار ماشلا عسل شده مهرتاشي ...
تو هموقتي خاله مژده رو ديدي مثل هميشه با روي خوش ازش استقبال كردي و رفتي بغلش و كلي از ديدنش ذوق كردي ...
ديشب حسابي واسه خودت كيف كردي با خاله جونت ... همش تو بغلش بودي تا وقتي خوابيدي ...كلي براش خنديدي و با هم قايم باشك بازي و موتور سواري كردين ...
الهي قربون پسر خوش خنده ام بشم ... خاله جون همش مي گفت ماشالا چقدر مهربون و نازه ...
خاله مژده هم كه وقتي مياد اونجا كلي انرژي مثبت ميده به مامان سارا با تعريفاش ... خلاصه ديشب به اندازه يه بمب انرژي مثبت گرفتيم و خوشبحالمون شد ...
بعدشم كه خاله مژده يه ني ني خيلي نانازي به اسم سارينا ملقب به سارينا كپل و اورد اونجا ... حيف شد تو خواب بود اگرنه حتما كلي با ساريناي جيگر بازي مي كردي ... واي كه شيرين زبونه عين آينازي ... كلي كيف كردم وقتي ديدمش ... اونم خيلي خيلي خوشمزه است قربونش بشم ...
از خاله مژده قول گرفتم يه بار بيارش پيشت تا باهم بازي كنين ...
خلاصه ديشب كلي گفتيم و خنديديم و كيف كرديم ...
ايشالا اين روزاي خوب بيشتر تكرار شن ...