مهرتاش جانمهرتاش جان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره

مهرتاش فرشته مهربانی ها

نمی دونم چکار کنم ...

1391/11/15 12:42
نویسنده : یه مادر عاشق
350 بازدید
اشتراک گذاری

پسر قشنگم مدتیه خیلی فکرم مشغوله تولدته ...

آخه قشنگ مامان حدود 1.5 ماه دیگه یک ساله میشی عشقم ... هورااااااااااااااااااااااااهورا

نمی دونی چقدر آروزها برات داشتم ... از وقتیکه پیش خدا و بقیه فرشته ها بودی  تا امروز که تو بغل خود خودمی ... تا امروز که هر لحظش لمست کردم و حست کردم و تو آغوش خودم گرفتمت و بوت کردم که بوی بهشت میدی ... تو تموم این روزا دوست داشتم یه کار به یادماندنی در اولین سالروز تولدت واست انجام بدم

می دونم این آرزو و رویای همه مامان و باباهای خوبه ... ولی یکی می تونه یکی نمی تونه یکی کم می تونه یکی زیاد می تونه

من اما نمی دونم می تونم یا نه

آخه خیلی چیزا هست که باید جور شه تا بشه ... نمی دونی که تو ...

اولا چون تولدت توی تعطیلاته نوروزه معلوم نیست همه باشن ... آخه هر کی واسه تعطیلاتش یه برنامه ای داره

دوما خونه ما یه خونه آپارتمانیه 90 متریه نقلیه و برای یه جشن تولد یکمی کوچیکه ... خوب آخه مهمونامون جا نمیشن ... یا باید از لیست مهمونا کم کنم یا یه جای دیگه جشن رو برگزار کنیم ...

که هیچ جایی نیست 

آخه خونه بابا جون نمیشه بگیریم ... عیده ممکنه مهمون بیاد براشون و خلاصه اووووووووووووو وَه کلی دنگ و فنگ دیگه ...

بخوام برم خونه آقاجونت اهواز جشن و بگیرم خوب بابا جون اینا میگن ما نمی تونیم بیایم تازه خاله حدیثت و آجی آیناز خوشگلمون دارن واسه یه هفته میان پیشمون نمیشه که سه روز بریم اهواز و پیششون نباشیم خوب دلمون نمیاد...

تازه بقیه دعوتیامون هم نمیتونن بیان اهواز

وای خدا خوب من باید چکار کنم 

 

بگیرم نگیرم بگیرم نگیرم 

تازه با این اوضاع اقتصادی خرابی که این روزا پیش اومده     باید تا جاییکه میشه پس انداز کنیم

تا بتونیم آینده بهتری واسه گلمون فراهم کنیم

نمی دونم توی این وضعیت بد اقتصادی گرفتن یه جشن مفصل و صرف اینهمه هزینه درسته یا نه ....

بهتر نیست پولش و برات پس انداز کنیم      و دلمون و خوش کنیم به یه  جشن خونوادگی کوچیکتر و زیبا   

وااااااااااای خدای من باید چکار کنم... تو کفم خدا ... ... تو کف یه جشن توپ واسه گل پسرم واسه زنبور عسلم

... به هر حال من و بابایی تم زنبور عسل و برات انتخاب کردیم ... مدل لباس که برات انتخاب کردیم ببین مامان ... مطمئنم تو توی این لباس خیلی خیلی خوردنی و ملوس میشی ...

اگه بشه  می خوام سفارش بدم موسسه آشنا برات بفرستن یا اینکه بدم خیاط برات بدوزه عزیز دلم  البته گفتم که اگه همه چی جور بشه ...

 

با خودم میگم برم برات یه هدیه خوب بگیرم و  روز تولدت خونه خودمون  یه مهمونی برات بگیرم و بعدش بریم اهواز و یه مهمونی هم اهواز برات بگیرم و هزینه ای که می خواستم واسه تولدت بکنم و برم برات یه تیکه طلا بخرم یه پس اندازی بشه واسه آیندت...

آره فکر کنم اینطوری بهتره  حتی خاله پریسا و مادر جون هم  با این فکر من موافق ترن تا اینکه بخوام جشن مفصل بگیرم 

امیدوارم هر تصمیمی که در نهایت گرفتم بهترین تصمیم باشه و تو وقتی بزرگ شدی باهاش موافق باشی ...

فقط می خوام بدونی هر کاری می کنم فقط برای تو و به خاطر آینده توِ پسر نازنینم ...

 تازه به قول بزرگترا حتما نمی خواد یه کار بزرگ کرد که به یادماندنی شه با یه کیک ساده که با عشق درست شده باشه هم میشه اون روز و به یادماندنی ترین کرد ... مگه نه ؟!!!

عـــــــــــــــــــــــــــاشقتــــــــــــــــــــــــــــم 

 

ا زخدا می خوام به من توانایی بده و کمکم کنه که بتونم وظایف مادریم رو به نحو احسن انجام بدم ...

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

دخــــღـــلی شکلکــــــــــ . . . ღ
16 بهمن 91 3:36
وااااااااااااااااااااااایی که چقدر پری از احساس مادرونه.....یه الهی آمین هم برای دعای قشنگتون
راستی عزیزم این وب دومی انیس جونمه
اونجا متاسفانه فقط دخملا لینک میشن اگه قابل دونستید تو این کلبه ش بیاید و دوستداشتید بگید لینکتون کنم


مرسی عزیزم نظر لطفته ... حتما چشم ...