شازده کوچولو در 10 ماهگی
مرکز مرکز به گوشم ...
بله دیگه پسرم یه پا دکتره ... داره پاکت داروش رو می خونه ببینه دکتر درست تجویز کرده یا نه
اینجا هم داره خودش و لوس می کنه و از اون دَ .... دَ های کشدار میگه
قشنگم در حال تماشای تلویزیون تو بغل بابایی خوابش برد ...
شازده در حال کند و کاو و شیطونی
مامانی این تلفن نیست ...
ای جانم متوجه شدی مامانی ... آره گلم این کنترله
مهرتاش دهن نَه ... دهن نَه
وقتی این و بهت میگم با خنده نگام می کنی یعنی دهن آره ... دهن آره
دست دست ... گلم دست دست ...
اِ ... این پرنده چرا اینجا افتاده ؟!!!!
بذار ببرم بندازمش بیرون ... وای بیچاره چرا اینجوری شده پس بالاش کو ؟!!!!
آقا مهرتاش بلا خودت بالاش و کندی یادت رفته ؟!!!!
کی من ؟!!!!
بذار فکر کنم ؟؟
آره درسته کار من بود ... اعتراف می کنم ...
من مهرتاش فرزند مامان سارا و بابا مهرداد غیرعمدی مرتکب این جرم شدم ...
آخیش راحت شدم از عذاب وجدان...
اینم از شازده کوچولو و داداشی مهربونش
شازده و داداشی کیان در حال محبت کردن به همدیگه
فرشته کوچولوی مامان در خواب ناز
اینم از شازده پسر مهربون ما در حال رفتن به گردش با بابایی