من بلدم برقصم ...
دیروز مامان از سر کار اومد خونه بابا جون اینا ... خاله پریسا هم اونجا بود
ما همگی توی اتاق بودیم و بابا جون سی دی جنگ شادی رو گذاشته بود و نگاه می کرد ...
تو هم واسه خودت می چرخیدی یکم پیش ما بودی بعدش میرفتی پیش بابا جون ...
یهو دیدیم صدای تلویزیون زیاد شد و بابا جون داره با خوشحالی دست میزنه ...
دویدم اومدم و دیدم به به ...
شازده پسرم داره با هیجان خودش رو بالا و پایین می کنه
اگه بدونی چقدر بامزه بود ... اینقدر کیف کرده بودیم که نگو ...
بابا جون هم کلی خوشش اومده بود و وقتی دیده بود تو ذوق کردی از ترانه ... صداش رو بیشتر کرده بود ...
تو هم هیجانت بیشتر شده بود
داد میزدی و با جیغ و داد می گفتی بَ بَ بَ بَ بَ بَ
وااااااااای هر چی بگم بامزه بود کم گفتم
خلاصه کلی رقصیدی و مامان یکمی ازت فیلم گرفت البته موقعیکه من فیلم گرفتم تو دیگه خسته شدی بودی جوجه من و یکمی هیجانت کمتر شده بود ولی بازم فیلمت خیلی باحال شده قربونت این خوشمزگیات بشه مادر
همه میگن ماشالا به این پسر زبل و پرانرژی