شازده کوچولو و شایلین
مامانی دیروز عصری یه نی نی کوچولوی خوشمل با مادر جونش اومد مهمونی به خونه ما ...
وقتی شایلین کوچولوی خوشمل رو دیدی کلی ذوق کردی ، باهاش حرف میزدی و صداش می کردی، اونم نگاهت می کرد و برات می خندید ...خلاصه کلی با همدیگه سرگرم شده بودین ...
مادر جونش وقتی صدای غر غرای ترو از پشت در شنیده بود ، با خودش گفته بود حتما شازده کوچولو حوصله اش سر رفته بذار یه همبازی براش ببرم ... واسه همینم اومدن مهمونی خونه ما ...
حدود نیم ساعتی پیشمون بودن و کلی بهمون خوش گذشت ... تو هم حسابی لذت بردی ... بعدشم مادر جون مهربون شایلین شماره اش رو به مامانی داد که هر وقت تو از تنهایی خسته بودی بهش بگم یا تو بری پیش شایلین یا اون بیاد خونه ما
اینم عکسای تو با اولین دوستت البته بعد از آران(پسر عمو جون) و کیان(پسرخاله جون)
از اونجایی که شازده پسرم مثل مامانی عاشق چیزای براق هستی ، زودی گوشواره شایلین جون توجهت رو به خودش جلب کرد و دستات بی اختیار به سمتش کشیده شد ... اگه بهتون نرسیده بودم گوش شایلین کوچولو رو کنده بودیاااااااااااااااااا
اونقدری که تو به شایلین توجه می کردی اون به تو توجه نمی کرد اون بیشتر با اسباب بازیها سرگرم بود ... تو هم کمی بعد خسته شدی و رفتی بغل مامان جون شایلین ... هزار ماشالا خیلی مهربونی و آداب معاشرتت حرف نداره جیگرم ... همه این رو میگن که تو خیلی اجتماعی هستی پسر مهربون و خوش اخلاقم
همیشه همینطور بمون عزیزم تا پیش همه عزیز باشی عشقم