شازده پسرم تولد 8 ماهگیت مبارک مامانی
یه دونه چوب کبریت شمع تولدم بود
مهمون من تو این جشن تنها دل خودم بود
شاید به کارهایم یا شعر من بخندی
کیک تولدم بود یه تیکه نون قندی
یه مورچه ای من و دید یک ذره کیک هم خورد
یه ریزه کند و اون و با خود به لانه اش برد
در راه هر که را دید دعوت به جشن ما کرد
برگشت و چند تا مهمون همراه با خود آورد
با این که دوستانش خیلی زیاد بودن
از کیک کوچیک من خوردن و شاد بودن
پسر قشنگم با همدیگه یه ماه پر فراز و نشیب دیگرو پشت سر گذاشتیم ... الان تو هشت ماهه شدی جیگر مامان ، خیلی خوشحالم از اینکه خدا ترو به من داده و خیلی ازش سپاسگذارم
توی ماه گذشته خیلی اتفاقای خوب افتاد ، ماه گذشته یه ماه پر از خاطره های شیرین بود
اولین حموم مردونه
اولین بارون زندگیت رو دیدی
تولد اولین مرواریدت
تونستی چهار دست و پا حرکت کنی
تونستی روی دو تا پاهات بلند شی
توجهت به اطراف خیلی خیلی زیادتر شده ، کلی شیطون و بازیگوش شدی و ...
واااااااااااااااای پسرم هشت ماهه شده باورم نمیشه ... چقدر بزرگ شدی مامانی !!!!! چقدر تغییر کردی تو این مدت کم الهی قربونت بشه مادر
چه روزها و شب های سخت و آسون و قشنگی رو با هم گذروندیم
امیدوارم هر روز شاهد بالیدنت و پیشرفتت باشم مامانی
از خدا هیچی نمی خوام جز سعادت و خوشبختی تو رو
عاشقتم و می پرستمت
اینم عکس شازده پسرم از لحظه تولد قدم به قدم تا به امروز
تفلد تفلد تفلدت مبارررررررررررررررررررررک
خدای من پسرم عین ماه شده ، مرسی خدا جونم ...
مامان و بابا خیلی دوستت دارن پسر گلم
دلم میخواد بدونی تو این همه ستاره / هیچ کی اندازه ی من نگاتو دوست نداره
تولدت پر از نور خوش اومدی ستاره / هیچ کی اندازه ی من نگاتو دوست نداره. . .