تاب تاب تاب بازی ... خدا من و نندازی
خیلی دلم می خواست سوار تاب بکنمت ببینم عکس العملت چیه ... واسه همین توی چند روزی که استعلاجی داشتم و خونه مادر جون بودیم رفتم بازار میله بارفیکس خریدم و تاب آیناز گلم رو برات نصب کردم
و با ذوق و شوق سوار تابت کردم ... الهی قربونت بشم کلی ذوق کردی
اولش در حین حرکت یکمی اینور و انور میشدی بعدش یاد گرفتی صاف بشینی
یوهوووووووووووووووووووووووووووو
تاب تاب تاب بازی خدا من و نندازی اگه خواستی بندازی بغل آیناز بندازی
تاب تاب تاب بازی خدا من و نندازی اگه خواستی بندازی بغل مامان بندازی
تاب تاب تاب بازی خدا من و نندازی اگه خواستی بندازی بغل بابا بندازی
بهت یاد دادم دستات رو دو طرف طناب بگیری و در کمال ناباوری دیدم یاد گرفتی و هر بار سوارت می کنم قشنگ دستات رو به طناب تاب می گیری ... آفرین پسر قشنگم
اینم عکسای شازده مهربونم در حال تاب سواری