مهرتاش جانمهرتاش جان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

مهرتاش فرشته مهربانی ها

جشن دندونی شازده کوچولو مبارک باشه

1391/8/11 8:33
نویسنده : یه مادر عاشق
745 بازدید
اشتراک گذاری

جیگر مامان تولد اولین مرواریدت مبارک ...

وقتی سر و کله دندون شازده پسرم پیدا شد ، من و باباییش تصمیم گرفتیم واسش یه مهمونی کوچیک ترتیب بدیم ،  واسه خاطر اینکه خونواده من و باباییش توی یه شهر نیستن توفیق اجباری نصیبمون شد که دوبار این مناسبت بزرگ رو جشن بگیریم براش یه بار اهواز یه بار ماهشهر

عید غدیر در راه بود و داشتیم میرفتیم تعطیلات رو اهواز ، از طرفی خاله حدیث مهرتاشم قراره بزودی بیاد پیشمون واسه همین تصمیم گرفتیم اول مهمونی رو اهواز برگزار کنیم... یکمی هول هولی بود ولی خوب خیلی خوب بود و بهمون کلی خوش گذشت ...جای همگی خالی بود

گل پسرم طبق عادت شبا ساعت 9 می خوابه ... ما هم مجبور بودیم بخاطر بابا مهرداد که تازه ساعت 7:30 رسید اهواز یکمی مهمونی رو دیر برگزار کنیم ... واسه همین تداخل ساعتی با خواب مهرتاش بوجود اومد و مجبور شدیم بریم روی دور تند ... اول از همه تند تند تا یکمی مهرتاش سرحال بود عکس گرفتیم ... بعدش پسر نازنینم خوابش گرفت و منم بردمش توی اتاق و خوابوندمش ... از اونجایی که شازدم خوابش کف دستشه و با کوچکترین صدا از خواب می پره زودی بیدار شد ، وقتی بیدار شد کلی سرحال شده بود و یه رقص پای خیلی خوشگل برامون کرد . همه کلی ذوق کردیم و قربون صدقش رفتیم حیف که نمیشه فیلمش رو بذارم اینجا اگرنه همه کلی حال می کردن ... 

دوباره رفتیم روی دور تند ... اینبار تند تند شمع و فشفشه گذاشتیم ، رقصیدیم و فوت کردیم و کیک بریدیم ، باید همه کلی ادا و شکلک واسه شازده کوچولو در میاوردن تا یکمی به دوربین توجه کنه ، کلی فیلم و  عکس ازش گرفتیم و باهاش رقصیدیم ... بدیگه پسرم خسته شده بود و نمی تونست بیشتر پیش مهمونا بمونه واسه همین دوباره بردم خوابوندمش ... اینقدر خسته بود که خیلی زود خوابید ... جشن هنوز ادامه داشت و شازده کوچولو داشت خواب فرشته هارو میدید ...

آخی الهی دورش بگردم خیلی خسته شده بود نگاش کنین چطور جوجم خوابیده

همه چیز با عجله انجام شد ولی بازم خیلی خوش گذشت

حالا منتظریم خاله حدیث و آیناز جونم بیان تا اینجا هم براش مهمونی بگیریم

اینم چندتا عکس از مهمونی دندونی پسر قشنگم

دارارارام رام پام

حاضرین

1

2

3

بفرمایید کیک و آش

 

خداییش هم کیک هم آش هر دو خوشمزه بودن و به من خیلی چسبیدن ... جاتون کلی خالی بود

ناگفته نماند که به درخواست من و زن عمو زیبا به جای آش دندونی مامان جون زحمت کشیدن و آش رشته درست کردن ... جاتون خالی خیلی خوشمزه شده بود ...دست مامان جون مهرتاش دست نکنه

 

سهم من از کیک پسرم

خیلی بی حواس دست بردم توی سینی و یه بشقاب کیک برداشتم ... داشتم با زن عمو زیبای مهرتاش صحبت می کردم که یهو اونچه شما می بینین رو دیدم ... کلی ذوق کردم از اینکه این قسمت نصیب من شد ... جالبه مگه نه ؟

و این سهم مهرداد بود از کیک مهمونی دندونی شازده پسرش ... اونم کلی کیف کرد

 

شازده کوچولو با مامان جون و آقا جون عزیزش

شازده کوچولو با عمو محمود و پسر عمو آران مهربونش

عکس مهرتاش با عمو مهرشاد جون

اینم عکسای کادوهای پسرم

این کادوها از طرف مامان و بابا بود به پسر یکی یدونشون ... یه دست لباس خوشگل و یه کارت هدیه

اینم از هدیه هایی که بقیه دادن ... دست همه درد نکنه ، خیلی زحمت کشیدن ... من که کلی ذوق کردم .

بقیه عکسارو سانسور می کنم و اگه شد توی پستای بعدی براتون میذارم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

لیلا
25 آبان 91 20:39
آقا دندونییییییییییییییی مبارکههه هم دندونت ، هم کادوهات . الهی که زنده باشی


مرسی لیلا جونم ... ایشالا جشن دندونی نی نی شما عزیزم