مهرتاش جانمهرتاش جان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

مهرتاش فرشته مهربانی ها

روز خانواده 1 - اولین آب بازی شازده کوچولو در وان حمامش ,اولین خرید اسباب بازی با شازده کوچولو

1391/7/14 10:08
نویسنده : یه مادر عاشق
751 بازدید
اشتراک گذاری

مامان و بابا تصمیم گرفتن روز پنج شنبه و جمعه رو روز خانواده نامگذاری کنن ، البته به من قول دادن تمام تلاششون رو بکنن که پنج شنبه ها و جمعه ها در کنار هم باشیم ، اگرم مجبور بودن برن سرکار من اجازه میدم آخه اونا اگرم برن سرکار واسه خاطر من میرن که بتونن امکانات بیشتری برای رفاه و آسایش من فراهم کنن

پنج شنبه و جمعه این هفته کلی بهم خوش گذشت و توی خونه با مامان و بابا کلی بازی کردم و خندیدم البته بابا مهرداد فقط روز جمعه رو کنارمون بود

پنج شنبه با مامان سارا رفتم آب بازی ، واسه اولین بار مامان وان حمامم رو پر از آب کرد و من رو گذاشت توی تشت و کلی اسباب بازی و کتاب حمامم رو برا آورد و من 20 دقیقه ای واسه خودم تو آب بازی کردم و لذت بردم

دست و پاهام رو تند تند تو آب تکون می دادم از صدای شالاپ شولوپ آب لذت می بردم

مامان هم تند تند ازم فیلم و عکس یادگاری می گرفت

من هنوز دوست داشتم بازی کنم ولی مامان از ترس اینکه سرما بخورم من رو حمام داد و از آب اومدیم بیرون

حالا مامان قول داده هر هفته بذاره من آب بازی کنم البته تا قبل از زمستون

جانمی جاااااااااااااان  چه خوب من عاشق آب باری هستم

 

اینم از عکسای شازده کوچولوی مهربون که مامانش در حال آب بازی ازش گرفته

این شازده پسر ما قیافه جدی به خودش گرفته بود و آب بازی می کرد که نگو ، کلی ادا و شکلک براش درآرودم تا تونستم بخندونمش

نمی دونم چی شده بود که اینقدر خشک و جدی بازی می کرد  فداش بشه مادر

 

یوهوووووو سلاااااااااااااااااام به همه

جاتووووووووون خالی خیلی خوش گذشت

 

 

خیلی خوب بو....د   حیف زود تموم شدش

 

اینم از عکسای شازده کوچولوی شاد ما بعد از حمام

جیگر خوشمزه مامانی

شازده بلا می خواست دوربین رو از دستم بگیره

اینجا داره به دستمال مرطوبش نگاه می کنه عاشق پاکت رنگارنگشه ، فکر کنم داره نقشه میکشه چطوری بپره برش داره عاشق این شیطنتاشم عشقمه

بهش می گفت بخند واسه خاله ها و عمه ها ، واسه زن عمو زیبا که هر روز واسه دیدن عکسات و خبرای تازه به وبلاگت سر میزنه ... شازدم یکمی خجالت کشید و ذوق زده شده بود

 

روز جمعه که بابا مهردادم خونه بود خیلی خیلی خوش گذشت ، چقدر خوبه که یه روز در هفته هست هممون دور هم باشیم، با هم غذا می خوریم ، بازی می کنیم و گردش میریم

عصر جمعه برای خرید از خونه رفتیم چشمتون روز بد نبینه هوا دم بود و گرم بود ولی چون مامان می خواست واسه دوستاش شیرینی تولد من رو ببره مجبور شدیم بریم بیرون ، البته مامان و بابا واسه اینکه به من خوش بگذره من رو بردن به یه فروشگاه و چند تا اسباب بازی مناسب سنم رو برام خریدن ، مکعب های پارچه ای ، مکعب های رنگی ، حلقه ای رنگی و کتاب تقویت هوش 

وقتی اومدم خونه کلی واسه اسباب بازیهام ذوق کردم و جیغ کشیدم و باهاشون بازی کردم ... مامان و بابا هم کلی خوشحال شدن از اینکه من از اسباب بازیهام خوشم اومده

اینم از عکس شازده کوچولو وقتی می خواست بره گردش

قبل از اینکه این عکس رو بگیریم از بسکه  شازده کوچولو در حال تکون خوردن و شیطونی کردن بی اختیار موهای مامانش رو کشید و بعدشم یه مشت زد تو صورت بابا مهرداد ، کلی خندیدیم از دست این شازده کوچولوی بلا

 

اینم عکس شازده کوچولو در حال جیغ زدن و بازی کردن با مکعب پارچه ای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)