دور امتحاني مهد كودك

پسر قشنگم بالاخره زمانش فرا رسيد كه تصميم كبري رو عمليش كنيم و اونم آغاز رفتن گل پسرم به مهد بود

اين هفته رو مرخصي گرفتم و از روز شنبه شروع كرديم

روز شنبه 13 مهر 92 با همديگه رفتيم مهد گل مينا و تا ساعت 12 ظهر اونجا بوديم

كلي با بچه ها بازي كردي و يه كار بدي هم انجام دادي و اون گاز گرفتن استخر توپ و سوراخ كردنش بود كه با چسب درستش كرديم

در كل زياد از اين مهد خوشم نيومد و فرداش رفتيم مهد بهار ايران با مديريت خانم محسن پور

اينجا بچه ها تعدادشون بيشتره ولي خوب اتاقتون كاملا مجزاست ، محل خوتبتون جداست و كاملا تاريكه ف محل شستشو جداست و اتاق بازي هم پر زا اسباب بازيه ،‌تاب ، سرسره و الاكلنگ

اولش كه من تنهات گذاشتم كمي گريه كردي ولي كم كم شروع كردي به بازي كردن

البته از سرسره ميرفتي بالا ولي پايين نمي يومدي

روز اول كه بد نبود من تمام مدت تو اتاق مديريت بودم و چند بار با اجازه خانم مدير و توصيه هاش بهت سر زدم و بغلت كردم و وقتي دوباره مشغول بازي شدي از اونجا رفتم

تا ساعت 12 اونجا بوديم و ناهارت و كه خوردي اومديم خونه

روز دوم هم به همين منوال گذشت

روز 16 مهر كه روز كودك بود و براتون توي مهد جشن گرفته بودن

من به توصيه چندتا از مامانا و مربيا دلم و قرص كردم و ساعت 8 رفتم خونه مادر جون اينا كمكشون كنم ... دل تو دلم نبود نيم ساعت يه بار زنگ ميزدم به مربيات و بهم گفتن شماهارو هم بردن جشن و تو حسابي اونجا بهت خوش گذشته و دست زدي و رقصيدي

خيلي خوشحال شدم كه خوشحالي و شادي

ساعت 12 اومدم دنبالت كه خانم محسن پور بهم گفت چرا نموندي واسه جشن ...

و من كلي ناراحت شدم فكر نمي كردم بذارن ما هم بمونيم و عكس و فيلم بگيريم خلاصه اون لحظات زيبا رو از دست دادم

اما ايشالا سال بعد حتما ميام

روز چهارشنبه هم كه باز بردمت مهد گذاشتمت و بابا جون اومد دنبالك رفتيم چند تا گلدوني كه مادر جون برامون گذشاته بود بريدم خونه و ساعت 11 اومدم دنبالت و با همدگه رفتيم خونه خاله پريسا آخه همه اونجا جمع بودن

خيلي خوب بود هفته خوبي بود و تو خيلي خوب با رفتن به مهد كنار اومدي و مامان خيلي خوشحاله

عزيز نازنينم پسر صبورم پسر انعطاف پذيرم الهي هميشه همينطور باشي زندگيم.