مهموني خونه خاله فاطمه
گل مادر پنج شنبه قبل 21 شهريور 1392 ناهار دعوت شديم خونه خاله فاطمه جون
خاله مژده ، شيما ، الهام و ليندا جون هم بودن
تازه سارينا كپلي هم با خاله مژده جونش اومده بود
خلاصه كلي بهمون خوش گذشت و عكس گرفتيم ...
تو هم كه اينقدر خوب و مهربون بودي مثل هميشه خوشرو و خنده به لب كه همه كيف كرده بودن و مي گفتن ماشالا چه پسر خوبيه
خاله فاطمه كه حواسش به رفتارات بود كلي خوشش اومده بود و مي گفت چقدر باهوشه چقدر دقت داره ... چقدر احتياط مي كنه
اينم يه خاطره از پسر محتاطم در اونروز :
كفشاي خاله مژده رو پوشيده بودي و باهاشون اينور اونور ميرفتي ... وقتي خواستي وارد آشپزخونه بشي قدم برداشتي متوجه شدي اونجا ليزه و ممكنه بيفتي زمين واسه همين كفش و در آوردي و پابرهنه رفتي داخل و بعد مجدد كفش و پوشيدي و اين واسه خاله فاطمه خيلي جالب بود ...
جونمي تو عشقم پسر مهربونم ....