آشنايي من با يه دوست خوب به نام سحر
آشنايي من با يه دوست خوب به نام سحر مهرتاش عزيزم چندين ماه پيش فكر كنم حدود ارديبهشت ماه 92 بود كه با يه دوست خوب به نام سحر توي دنياي مجازي آشنا شدم
مي دوني قشنگ مادر تا يه مدت پيش همه فكر و ذكرم اين شده بود كه چطوري بهت آموزش بدم و همش اينترنت گردي مي كردم تا ببينم اسباب بازياي خوب ، كتاباي خوب چيه واسه پرورش ذهنت ...
به اينم فكر مي كردم كه تو بايد كودكي كني و بازي كني ولي خوب نمي دونستم چكار كنم تا هر دو اينارو در كنار هم داشته باشي
تا اينكه در حين خريد تراشه هاي الماس با يه دوست خوب به نام سحر آشنا شدم و توي اين مدت خيلي چيزا ازش ياد گرفتم
فهميدم كه بايد ديدم و عوض كنم و يه جور ديگه به همه چيز نگاه كنم ...
و در واقع چشم هايم را شست و به من يادآوري كرد چيزايي رو كه يادم رفته بود ...
و حتي وقتي به سركار نرفتن فكر مي كردم و كلي عصبي و ناراحت بودم بهم آرامش داد با حرفاش
سختكوشي اون به من ياد داد كه منم بايد سختكوش باشم كه منم مي تونم بهتر باشم ...
و بهم ياد داد از خودم شروع كنم ...
در حد توانم از خودم توقع داشته باشم نه بيش از اون ... وقتي توانايي انجام كاري رو ندارم خوب يعني ندارم ... عذاب نكشم كه چرا من نمي تونم ... نه اينكه دست از تلاش بردارم بازم هم تلاش كنم ولي حوصله به خرج بدم و عصباني و خشمگين نشم
ياد گرفتم خودم و با ديگران مقايسه نكنم ... هركسي روحيات خودش داره توانايي جسماني خودش و داره ...
ياد گرفتم شادتر از قبل باشم ...
و ياد گرفتم واسه تو هم همينارو رعايت كنم
در حد سنت ازت توقع داشته باشم ... تورو با بقيه مقايسه نكنم ... شاد باشم و به تو شادي ببخشم تا تو هم شاد زندگي كني ... كه داشتن فرزندي شاد در گرو شاد بودن و شاد زيستنه خودت هست ...
ياد گرفتم كنارت باشم و از تو هم ياد بگيرم و خودم و عالم دهر ندونم
ياد گرفتم كه خودم هم هستم ... خودم هم نيازهايي دارم كه بايد بهشون توجه كنم ...
ياد گرفتم اينقدر دنبال كتاب نگردم واسه تربيت تو و خودم و غرق اين شيوه ها نكنم ... گاهي خوندن يه كتاب شعر كودكانه همراه با تو خيلي چيزاي بيشتري بهم ياد ميده تا اينكه يه كتاب آموزشي تربيتي بخونم در حاليكه تو داري بخاطر تنها بودنت بهم غر ميزني ...
ياد گرفتم صبور باشم و صبورتر
و اينارو گفتم كه دو تا نكته رو بهت يادآوري كنم
يكي اينكه بدوني هميشه بايد در انتخاب دوستت دقت كني ... يه دوست خوب مي تونه يه گنجينه باارزش باشه واسه هر آدمي
و اينكه خوب به نوشته هاي بالا فكر كني و سعي كني تو از اونا تو زندگيت اسفاده كني ...
من نه تنها سحر جون و بلكه دوستاي خيلي خوب ديگه اي دارم كه واقعا اينا گنجينه هاي من هستن تو زندگيم ... دوستاي خوبي كه با حرفاشون و اطمينان دادن به من كه من مادر و همسر و دوست خوبي هستم به من انرژي ميدن و عذاب وجدان هاي من و كم مي كنن خصوصا خاله مژده ... دوستاي خوبي كه هميشه به حرفام گوش ميدن و من و راهنمايي مي كنن و حتي اگه نتونن كاري برام كنن باهام همدلي مي كنن ... دوستاي خوبي كه من و هيچوقت تو شرايط سخت تنها نذاشتن و هميشه كنارم بودن ...
من مي خوام همينجا از همه دوستاي خوبم تشكر كنم كه توي اين مدتي كه من آشفته بودم و حال خوبي نداشتم به حرفام و غرغرام گوش مي كردن و با حوصله من و راهنمايي مي كردن و باهام همدردي و همدلي مي كردن ...
و بهشون بگم هنوزم به وجودشون نياز دارم ...
و به وجودشون افتخار مي كنم ...
و از همشون سپاسگزارم و اميدوارم هر چي از خدا مي خوان بهشون بده....
مادر جون و بابا جون (مامان و بابام) ، خاله پريسا و خاله حديث ، زن عمو زيبا ، خاله مژده ، خاله رضوان و خاله سحر عزيز كه واقعا كلي چيز ازش ياد گرفتم كه به درد آينده تو مي خوره
و
بابا مهردادت كه واقعا بيشتر از اونكه همسرم باشه دوستمه و اين باارزش ترين چيزه برام و اين و جدي مي گم اگه ده بار ديگه بميرم و دنيا بيام بازم اون و به عنوان همسرم انتخاب مي كنم ... چون لايق ترينه .
اينا بهترين دوستاي من هستن ...
و البته تو هم جاي خودت و داري جيگرم ... تو هم بهترينشون هستي مهرتاشم پسر نازنينم ... اميدوارم تو هم در آينده همين حس و نسبت به من و بابايي داشته باشي عشقم.
عشق زندگيم بهار زندگيم نفسم.
اميدوارم تو هم بتوني دوستاي خوبي تو زندگيت پيدا كني عزيزكم .
