مهرتاش جانمهرتاش جان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

مهرتاش فرشته مهربانی ها

گردش عصرانه ... دم اسبی خوشگل شاهزادم ... اولین پله نرودی مهرتاشم به تنهایی

1392/4/24 14:11
نویسنده : یه مادر عاشق
568 بازدید
اشتراک گذاری

پسر ماهم دیروز طبق معمول همیشه البته نه هرروز خاله پریسا جون اومد دنبالمون و با داداشی کیان رفتیم پارک

کلی با همدیگه بازی کردین و بهتون خوش گذشت

خیلی جالب بود که تو و داداشی یکمی که سرسره بازی کردین رفتین سراغ بازی هیا ورزشی بزرگسالا . می خواستین با اونا بازی کنین

از دست شما دوتا که همش می خواین از ما بزرگا تقلید کنین

کلی با خاله پریسا خندیدیم و بهمون خوش گذشت ... اما امان از گرما که آدم و کلی خسته می کنه ...

کاشکی هوا اینقدر گرم نبود تا بیشتر ار اینا بیرون می رفتیم و خوش می گذروندیم

گل مادر ببین عکسارو

این عکسا مال قبل از رفتن به پارکه که با بابایی رفتی بیرون

ای جونم قربون این نگاهات

مانکن من اینجا داری لباست و به نمایش میذاری  نیشخند

از پهلو

ار روبرو

و از پشت چشمک

حالا هم داری سن رو ترک می کنی و کلی خوشحالی از نمایش زیبای لباست

بعد هم که خودت و کلی واسه من و بابایی لوس کردی و خوابیدی رو بالش و هی اینور و اونور میشدی و برامون می خندید قربونت بشم من ...بغل

 

و در نهایت با بابایی رفتی پیاده روی

جونم جونم نگاه دم اسبیش !!!!

کلی ذوق کردم دیشب وقتی دیدم کم کم میشه موهات و ببندم

وای مامانی یه چیزی بگم ؟!!!!

خاله پریسا می گفت شبیه جومونگ شده ... چه باحال

جومونگ یه شخصیت توی یه سریال کره ای بود که خیلی طرفدار داشت

کلی تلاش کردی که باز کنی موهات اما خوشبختانه نشد نیشخند

بعد هم رفتیم پارک توی پارک چندتا دختر خانم بودن که کلی از تو خوششون اومده بود و میگفتن چقدر نازه

اینم از عکساتون در پارک

کلی تلاش کردم تا چند تا عکس خوب بگیرم اما اینقدر تو و داداشی شیطونی می کردین که نشد

یا تو فرار می کردی یا داداشی

گل مادر اینقدر خوشگل از پله ها میرفتی بالا که نگو

در حین بالا رفتن هم با صدای بلند نفس می کشیدی و می گفتی اِه اِه عین آدم بزرگا که وقی دارن یه کار سختی می کنن بلند بلند نفس می کشن

با خاله پریسا کلی قربون صدقت رفتیم

آخه اولین بار بود خودت پله ها رو به تنهایی بالا میرفتی

وای که تو و داداشی گیر داده بودین به این قسمت صخره نوردی و ول نیم کردین

فکر می کردین یه نوع سرسره است نیشخند

بعد هم که رفتین بخش ورزش بزرگسالان و ...

اینقدر شیطونی می کردین که فقط تونستیم همین دو تا عکس و ازتون بگیریم

الهی  فدای شما دو تا بشم من ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

zanamo ziba
24 تیر 92 14:25
جیگرم با این دم اسبیت


مرسی زن عمو جونم
مامانی گیلدا
25 تیر 92 9:28
سلام مامانی سارا.وای خدا عکسهاش خیلی باحالننننننننننننننننننننن.خیلی نازن.خیلی کیف کردم.ماشالله به پسرمون.شیطونک .حیف شد اون روز نتونستم زیاد ببینمش و ماشینه کلی بوق زد و با عجله رفتم پایین.دلم می خواست فشارش بدم گلم رو.راستی پارک کجاست؟من این پارک رو ندیدم.......


سلام خواهر خوبم مرسی فدات شم ... چشات قشنگ می بینه ... آره حیف شد فرصت نبود بیای پیشمون ... خیلی وقته همدیگرو درست حسابی ندیدیم ... البته با این وروجکا فرصتی هم نمی مونه ...
پارک دقیقا وسط منازل پارسوماشه رضوان جون ... هنوز سرسبز نشده و اطرافش پر از خاکه ... مهرتاش هم وقتی میره همش می خواد بره خاک بازی ... منم کلافه میشم ... دیگه نمی برمش اونجا ...
پرنیان
27 تیر 92 11:29
بابا! خوش تیپ!
چه عکسهای قشنگی!


مرسی شما لطف دارین ...
لیلا
29 تیر 92 1:31
من که عاشق این پسملیم و همیشه با عکساش سرگرمم .

زنده باشیییییییییییییی عزیز خاله بس


مرسی خاله لیلا جونم ... ایشالا شما هم همیشه زنده باشین
خاله مژده
30 تیر 92 11:55
سـارا جوونم دلم ديگه براي شما و مهرتاش جان خيلي خيلي تنگ شده ... هر بار ميام سر ميزنم خودم و كنترل ميكنم كه نظر نذارم و درك كنم كه كار دارين ولي باز اين دل نميزاره شيطوني ميكنه كه بدو بگو زود بيان ...
خوش به حال مهرتاش با این مامان با سلیقه...


مرسییییییییییییییییییی آجییییییییییییییی خوبم
فدای تو ...
ما هم دلتنگیم ... فعلا که ماه رمضونه و می دونیم حسابی مشغول طاعات و عباداتی ... ایشالا قبول باشه ... تموم شد بیا منتظریم ...
راحله
2 مرداد 92 20:35
ای جووووووووونم موهاش چه خوشکل شده
هزار تا ببوسش


مرسی عزیزم روی ماهت و می بوسه ...تو هم هورادی رو هزار تا ببوس ...
عمه مینا
6 مرداد 92 23:38
قربونت برم .نفسم.دوست دارم بخورمت.بااین عکسها دل عمه رو برده...............


مرسی عمه جونننننننننننننننن
منم دوست دارم