مهرتاش جانمهرتاش جان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

مهرتاش فرشته مهربانی ها

ماجراي حباب ... الوووووووووووووووووووووووووو بخواب... جيـــــــــــــــــــــــــــــــز

1391/11/19 8:24
نویسنده : یه مادر عاشق
388 بازدید
اشتراک گذاری

حباب

ماماني ديروز متوجه شدم كه در حاليكه ميگي مـــــــَ   "كشيده"    با دهنت حباب درست مي كني و وقتي حباب تركيد دوباره ميگي مــــــــَ  و بارها و بارها اينكارو مي كني و كلي كيف مي كني

اينقدر بامزه اينكارو مي كني كه خدا مي دونه ...

بخدا خيلي خوشمزه اي نمي دونم چكار كنم با اين خوشمزگيات ...

عاشقـــــــــــــــــــتم

****************************************

الووووووووووووووووووووووووو

پسر قشنگم تازگيا ياد گرفتي تلفن يا موبايل و بر ميداري شروع مي كني به حرف زدن ... بَ بَ    بَ بَ 

و آواي حرف زذنت هم مثل اينه كه ميگي بخواب بخواب

خلاصه كلي آغولي پاغولي مي كني برامون و ما حسابي كيف مي كنيم

فداي تو بشم من

****************************************

جيــــــــــــــــــــــــــــــــــــز

عزيزكم بيا نرو ماماني داغه ميسوزيا ... جيزه

تازگيا شومينه برات جلب توجه مي كنه خصوصا وقتي روشنه

بنده خدا بابا جون گارد شومينه رو تا جاييكه ميشده كشيده جلو با سيم بسته كه تو و داداشي كيان نتونين برين جلو و خداي ناكرده يه وقتي نسوزين

اما امان از دست شما دو تا ... دو تايي با هم ميفتين به جون گارد و تو بكش و من بكش

ديروز رفتي سمت شومينه روشن ... دويدم پيشت و گفتم ماماني برو عقب جيزِ جيزِ

يهو ديدم تو هم گفتي جيز

واي خدا اينقدر قشنگ گفتي كه خدا مي دونه اون زبون كوچيك و خوردنيت و گذاشتي لاي دندوناي يكي در ميونت و گفتي جيز

مي خواستم درسته بخورمت با اين جيز گفتنت

فقط يه بار ديگه بگو خواهش مي كنم

اما دريغ و دريغ ديگه نگفتي همون يه بار گفتي

***************************************

خدا من از دست اين پسر شيرين قند عسلم بايد چكار كنم ؟!!!!!!!!!!!!!!!!!

خوب مي خوام بخورمش ديگه ....................

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله مژده
19 اسفند 91 8:48
خدای مهربون اين بابا و مامان نازنینو واسه اين پسر شیرین حفظ کنه.