مهرتاش جانمهرتاش جان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

مهرتاش فرشته مهربانی ها

عکسای زیبا از اقامت 20 روزه ما در شهر زیبای بندرعباس ...

1391/11/8 10:44
نویسنده : یه مادر عاشق
2,327 بازدید
اشتراک گذاری

بفرمایید اینم از عکسای قشنگ گل پسرم ...

ببخشید خیلی منتظرتون گذاشتم ...

 

وداع در فرودگاه اهواز

مهرتاش در آغوش مادر بزرگ جون

 مادر بزرگ مهربونم واسش لالایی خوند و آروم روی پاهاش خوابید

 پسرم می خواد بره هواخوری ... جاتون خالی یکی دو روز اول که رسیدیم بندر حسابی سرد شده بود 

... کوه گنو ... جای همه خالی بود

عشق مادر در حال سیب خوردن ... اگه سیب و از دستش می گرفتیم یه اخمی می کرد و دعوامون می کرد که بیا و ببین ...نیشخندزبان

نوش جونت مامانی ...

دایی سعید مهربون و شازده کوچولو ... بالا پشت بام خونه خاله حمیده عزیزم

 

پارک پایین خونه خاله حمیده جون

مهرتاش در حال بازی با دایی غلامعلی عزیزم  و آرتین جونم

تاب تاب تاب بازی ... خدا گلم و نندازی ...

اینقدر پسرم کیف کرده بود که رفته پارک ... کلی خندید و حرف زد و ذوق کرد ...

یه خانواده که اونجا بودن و دخترشون داشت بازی می کرد کلی خوششون اومده بود از خوشمزگیای پسر مهربونم و به دخترشون می گفتن واسه نی نی بخون تاب تاب تاب بازی ... مهرتاشم کلی کیف کرده بود ....

پارک دولت ... نزدیک ساحل

تولد آرتین جونم مبارک ... 15 دیماه

فداش شم پسر گلمون 4 ساله شد و مامان بابای خوبش واسش یه مهمونی خوب برگزار کردن

خیلی خوشحال شدم امسال اونجا بودیم و تونستیم توی جشنش شرکت کنیم

راستی زن دایی گلم یه عکس یادگاری از 4 سالگی آرتین بهمون هدیه داد

مرسی زن دایی جون

شازده پسرم داره واسه مسابقات رالی خودش و آماده می کنه

الهی قربونت بشم موش می کنی خودت و ...

شازده پسرم کلی ذوق کرده بود و هیجان زده شده بود از ماشین سواری

منم کلی از ذوق کردناش لذت بردم

الهی فداش شم آرتین فهمیده بود ما داریم میریم اونجا از سه روز قبل ماشینش و شارژ کرده بود واسه مهرتاش

دلم براش تنگ شده ...

اینم از مهلای نازنازی و شازده کوچولو...

یادمون رفت با عمه کبری جون و بچه ها عکس یادگاری بگیریم آخ... خیلی حیف شد افسوس...

با دایی نوید و دایی نیما جون

با کیمیا جون و عمه گلم

از بسکه مهرتاش شیطونی کرد و من همش دنبالش بودم یه وقت خرابکاری نکنه .چشمک..

پسرم گیر داده بود به گوشی من و دست بردار نبود ...

زمین کشاورزی دختر عموی مادر جون  ... تازیون

 اینم از دخترعمو و دایی غلامعلی در حال پختن نون ریخته بندری

وای جاتون خالی خیلی خوشمزه بود مخصوصا که با تخم مرغ و پنیر آب کرده سرو میشد

من کلی کیف کردم

وای خدا هوس کردم ...خوشمزه

 

اینم از شازده کوچولو و بابا آرتینش

اینم از عکسای قشنگ شازده پسرم در آبگرم گنو

شازده کوچولو و دایی غلامعلی در آبگرم گنو

لب دریای گلشهر ... پارک دولت

وداع با بندر ...

دلم واسه همه تنگ شده خیلی زیاد ... کاشکی زودی همدیگر ببینیم ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

zanamo ziba
9 بهمن 91 10:46
عزیزم کلی دلم واستون تنگ شده بود انشاالله همیشه خوش باشید


مرسی زیبا جون ما هم دلمون کلی تنگ شده
ایشالا بزودی همدیگرو می بینیم ... آرانم و ببوسش حسابی