من می ترسَـــــــــــــــــــــــم ... بَدم میااااااااااااااااد ...
پسر قشنگم نمی دونم چرا از صدای سشوار و جارو برقی می ترسی ، به محض اینکه اونا روشن بشن تمام تنت می لرزه و خودت رو پرت می کنه تو بغل مامانی ... وقتی دارم موهات رو خشک می کنم یه جوری با هراس به سشوار نگاه میکنی و خودت رو می چسبونی بهم و ریزه ریزه غر میزنی ... مامانی هم بهت میگه :
آخه مامانی سشوار که ترس نداره ... ببین بیا بهش دست بزن ... سشوار دوست ماست ... بهمون کمک میکنه موهامون و خشک کنیک که سرما نخوریم تازه میشه با اون موهامون و خوشگل کنیم فشن و سیخ سیخی کنیم
جالب اینجاست که وقتی خاموش میشه تندی میری سراغش و باهاش بازی می کنی ... هنوز متعجبم نه به اون ترسیدنا و غر زدنا نه به این بازی کردنا
وقتی جارو برقی روشن میشه هم همینطور می ترسی و هی جیغ می کشی و گریه می کنی ... البته کم کم این ترست داره از بین میره عزیزم
بدو بغلم که دارم می میرم برات
ای پسر شیطونه من عاشقتـــــــــــــــــــم