تلاش شازده کوچولو برای راه رفتن با کمک ...
خوشمزه مامانی ... الان چند روزی میشه " از روز ده آذر " متوجه شدم تلاش میکنی برای راه رفتن ... منم بهت کمک می کنم
دستت رو می گیری به مبل و بلند میشی و اگه چیزی روی مبلا باشه برش میداری ...
منم واسه اینکه پاهات تقویت شه و زودتر راه بیفتی، اون و از جلو دستت دور می کنم و کلی تشویقت می کنم تا بری سمتش ...
تو هم اولش یکمی غر غر می کنی
و بعدش کم کم حرکت می کنی سمتش ...
میری جلو وقتی نزدیک شدی به اون وسیله دست از تلاش بر میداری و هی دستت رو دراز می کنی سمتش که برش داری ...
خوب نمی تونی دیگه چون باید هنوز بری جلوتر ...
اینجاست که شروع می کنی به غر زدن و کمک خواستن و گاهیم می زنی زیر گریه
منم کلی خنده ام می گیره و بهت میگم مامانی فقط یه قدم مونده برو دیگه گلم ، مگه نمی خوایش ؟ ...
باید کلی التماست کنم تا اون قدم آخر رو برداری و پیروز شی ... بعدشم هورااااااااا
و یه عالمه دست و آفرین واسه پیروزیت داریم
یه چیز دیگه
یادته قبلا گفتم پل می کنی خودت رو و تلاش می کنی واسه سرپا ایستادن ... این روزا خیلی بیشتر این
حرکت رو انجام میدی ولی مامانی در این مورد هنوز موفق به شکار لحظه ها نشده
اینم از پسرم در حال حرکت با کمک مبل
از دست پسر شیطونم که همیشه لبای مامانش رو خندون می کنه با کاراش... الهی قربون اون بازی کردنات و حرف زدنات و شیطنتات بشه مادر
بدو بغلم