مهرتاش جانمهرتاش جان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

مهرتاش فرشته مهربانی ها

شيطونياي شازده پسر و داداشي كيان

1392/6/12 12:10
نویسنده : یه مادر عاشق
453 بازدید
اشتراک گذاری

جيگر مامان فعلا مهمون خونه مادر جون و بابا جوني و اين مدت خاله پريسا هم بخاطر جابجايي و اسباب كشي مهمون اوناست و تو و داداشي كيان هم حسابي خوش ميگذرونين و تا جاييكه مي تونين فضولي مي كنين

از فضوليا و شيطونياتون چي بگم ؟ كدوم و بگم ؟ والا نمي دونم اينقدر زيادن كه خدا مي دونه ...تا جاييكه ذهنم ياري بده ميگم ....

با همديگه مي دوين سمت تلويزيون و با دست مي كوبين تو صفحش و قيافه هاتون اينجوري خنده و ما  هم همه با هم مهرتااااااااااااااااااااااااش كيااااااااااااااااااااان نكنين و شما دوتا دوباره و دوباره ...

+ كيان ميره تو اتاق مهمان و تو ميري تو اتاق مادر جون اينا ... كيان از دسته هاي چوبي ميز آرايشي ميره بالا و تو از تخت مادر جون اينا آويزون ميشي به ميز آرايشي ... و هر چي روز ميزاست برميدارين و ميريزين پايين و ...

+ با همديگه ميرين بالاي مبلا و چراغا هي خاموش روشن ... خاموش روشن ...

+ با همديگه ميرين روي مبل و ريسه هاي كريستالي پرده رو مي كشين تو بكش كيان بكش ...

+ با همديگه ميرين تلفن و بر ميدارين سر تلفن دعوا ...

+ با همديگه ميرين سراغ يخچال ... روزي صدبار داداشي كيان در يخچال و باز مي كنه و با همديگه اون تو عروسي مي كنين واسه خودتون ...

+ با همديگه از صندليا ميز ناهارخوري ميرين بالا و ...

+ با همديگه ميرين رو ميز شيشه اي وسط پذيرايي و اون جا دست ميزنين و ميرقصين بي خيال از اينكه هر لحظه ممكنه با سر بخورين زمين

+ با همديگه ميرين تو دستشويي و شير آب و باز مي كنين و خودتون و خيس مي كنين

+ با همديگه ميرين سراغ كفشا و كفشاي خاكي و كثيف پاتون مي كنين و راه ميفتين تو خونه

بازم بگم ؟!!!!1 بگم ؟!!!!!1

+ با همديگه دنبال هر كي از خونه بره بيرون گريه مي كنين البته داداشي كيان خيلي خيلي بيشتر

+ با همديگه تلويزيون و خاموش روشن مي كنين

+ با همديگه ميرين رو تخت مادر جون اينا و بالاي تختشون و اينقدر تكون ميدين كه يكي از پايه هاش و شكوندين

+ با همديگه اينقدر گارد شومينه رو تكون دادين كه داغونش كردين

و خيلي شيطونياي ديگه كه الان يادم نمياااااااااااد

 

آره اينقدر فضولي مي كنين كه همه از دستتون عاصي ميشن و کلافه

آها اينم بگم موقع غذا خوردن هم با كثيف كاري مي كنين ...

قشنگ مادر قربونت برم اينقدر شيطوني مي كني كه گاهي مجبور ميشم سرت داد بزنم و دعوات كنم

گاهي دعوات كه مي كنم بهم مي خندي و بدتر رفتار مي كني و ما مي ميريم از خنده از اين ناقلا بازيات ...

گلم دوستت دارم و عاشقتم ................

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

راحله
12 شهریور 92 15:49
عاااااااااااااااش همین کاراشونم
مامانی گیلدا
13 شهریور 92 23:23
وای خیلی باحاحال بود شیطونیهاشون.خیلی خندیدم.کیان که ازش معلوم بود ماشالله چه شیطون و پر انرژیه حتماً مهرتاشی هم بلا شده
شیطونها رو ببوس


مرسي رضوان جونم خواهر گلم ...
خاله مژده
16 شهریور 92 10:25
عزيزممممممم دلم مهرتاش و كيان چه حالي با هم ميكنن وقتي كنار همديگه باشن.اين روزها هم مي گذره و آقا مهرتاش هم بزرگ و سر به راه مي شه عزيزم.آجي جونم شما خودت و ناراحت نكن الان اوج شیطنت هاشه.
واقعا" خیلی انرژی میخواد خدا قوت آجي جووونم


آره خاله جون اگه بدوني چقدر بهشون خوش ميگذره ... آره راست ميگي منم صبوري مي كنم بيشتر از قبل چشم

مرسي عزيزم