مهرتاش جانمهرتاش جان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره

مهرتاش فرشته مهربانی ها

در انتظار فرشته کوچولو 2

1390/5/20 13:44
نویسنده : یه مادر عاشق
585 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم ، قشنگم ، عشقم الان که دارم اینارو می نویسم تو درون من داری رشد می کنی قلب کوچیک و پاکت تشکیل میشه و تاپ تاپ میزنه نمیدونی چقدر بی قرارم واسه شنیدن صدای قلبت هستی من

خوب  ادامه قصه انتظار من و بابایی رو تا به اینجا  برات می نویسم

 

عزیزم تیرماه از راه رسید و من و پدرت بی قرار بودیم واسه دونستن اینکه خدا تورو بهمون میده یا نه هنوزم میخواد از وجودت لذت ببره . آخرای تیرماه بود که مامان دو سه روزی حالش بد شد خلاصه با بابایی رفتن آزمایشگاه و آزمایش داد (90/05/02) ولی جواب آزمایش منفی بود کلی ناراحت و غمگین شدیم تا اینکه دکتر بهمون امیدواری داد و گفت الان زوده شما مجددا 15 مرداد آزمایش بده و من و بابا کلی خوشحال و امیدوار شدیم

دو بار ازبیبی چک استفاده کردم بازم منفی بود دیگه داشتیم نگران می شدیم که نکنه یه وقتی فرشته پاک ما میخواد بازم مارو منتظر بذاره نمیدونی چقدر دعا می کردم چقدر شب و روز باهات حرف میزدم و ازت می خواستم زودی بیای و من و بابارو منتظر نذاری

از روز چهارشنبه (90/05/12) مامان خیلی حالش بد شد همش دلش و کمرش درد میکرد وتنها چیزی که آرومم می کرد فکر کردن به این بود که این دردا بخاطر وجود غنچه گل نازی هست که درون من در حال جون گرفتنه ( الهی فدات بشم من)

روز شنبه (90/05/15 ) خیلی بی قرار بودم و عصبی دیگه نمی تونستم صبر کنم تماس گرفتم به دکتر و ازش وقت خواستم اما ناامیدم کرد و گفت وقت نداره و باید یه روز دیگه هم صبر کنم و فرداش برم مطب

خیلی غمگین شدم دیگه نمی تونستم منتظربمونم باید می فهمیدم شیرین عسلم تو دلمه یا نه ، تماس گرفتم به خاله پریسا و کلی باهاش درد دل کردم اونم کلی من رو امیدوار کرد و گفت بازم بیبی چک استفاده کن  ، بابا رفت بیبی چک خرید و من زودی تست کردم نمی دونی چقدر مضطرب بودم و استرس داشتم بابا توی آشپزخانه بود و چون من حالم خوب نبود داشت تدارک شام رو میدید ، من دیدم کم کم داره اون خط سرنوشت ساز ظاهر میشه دویدم و به بابا گفتم ، بهت تبریک میگم تو پدر شدی اونم کلی ذوق کرد و گفت راست می گی ، هنوز شک داشتم دوباره دویدم شاید 4 یا 5 بار رفتم و اومدم تا مطمئن شدم جواب مثبته و تو به مامان و بابا لبخند زدی و دعوت مارو پذیرفتی قربونت برم من

بابا کلی ذوق کرد و اشک شادی تو چشاش جمع شد و من هم یه جیغ از ته دل کشیدم ، بابا تلویزیون رو گذاشت روکانال موزیک و همون موقع آهنگ ( ناز مریم چشمات و وا کن من و نگاه کن .....) پخش شد و من و بابا کلی باهاش رقصیدیم به افتخار حضورت عزیزم ، بعدهم به خاله پریسا خبر دادم و اونم کلی خوشحال شد وتبریک گفت ، اونروز تا صبح دو بار دیگه بیبی چک گذاشتیم که هر 3 بار مثبت بود شاید 100 بار من بیبی چک رو نگاه کردم و خداروبخاطر وجود نازنینت شکر کردم

باید فرداش میرفتم آزمایش میدادم تا مطمئن شم ، یکشنبه (90/05/16) با خاله پریسارفتیم دکتر و من آزمایش دادم آقایی که از من خون گرفت پرسید حالا مثبت باشه یا منفی ، گفتم خوب معلومه مثبت باشه ، اونم گفت آخه بعضیا میگن منفی باشه حالا ایشالا که مثبته ، 

بر خلاف همیشه که آزمایشگاه 45 دقیقه ای جواب میداد گفت برو ساعت هشت ونیم بیا و تازه ساعت بیست دقیقه به هفت بود

اصلا طاقت نداشتم کلی خواهش کردیم تا قبول کردن هفت ونیم جواب بدن ، با خاله پریسا رفتیم یه دوری توی بازار زدیم و خاله پریسا واسه کیان جونم ، عمرم و نفسم یه سرشیشه ارتودنسی خرید ، ساعت نزدیک هفت و نیم بود از استرس داشتم می مردم دل درد و کمر درد شدید گرفته بودم ، خاله پریساهم همینطور شده بود طوریکه اول نتونست از پله های آزمایشگاه بیاد بالا ، رفتیم بالا ومنتظر بودیم ، انگار خدا می خواست صبرم رو امتحان کنه چون منشی هی می رفت و میومد ولی خبری از جواب من نبود بعد از گذشت نیم ساعت دیگه منشی گفت الان جواب رو بهتون میدم وای دیگه داشتم ضعف میکردم 

خانم منشی اسم من رو خوند و برگه رو داد خاله پریسا گفت من نگاه می کنم ، برگه رو دادم بهش خوند و چشاش برقی زد و گرد شد و بهم گفت تو بارداری و این یکی از بهترین خبرهایی بود که توی عمرم شنیده بودم پاهام سست شد و نمی تونستم روی پاهام بشینم یه چیزی ته دلم خالی شد و آروم آروم از آزمایشگاه اومدیم بیرون

خاله پریسا کلی من رو بوسید و  تبریک گفت بعد از اون به بابا تماس گرفتم و بهش گفتم که نی نی تو راهه کلی ذوق کرد  و خوشحال شد

باخاله رفتیم شیرینی خریدیم و عمو کاوه اومد دنبالمون و همگی با بابا رفتیم خونه باباجون و مامان جون



پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله المیرا ی نی نیت
20 مرداد 90 11:01
وای سارا جون نمیدونی چقدر خوشحالم که الان نی نی جونت داره تو دلت تالاپ و تولوپ میکنه. ایشالا به سلامت به دنیا بیاریش