مهرتاش جانمهرتاش جان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

مهرتاش فرشته مهربانی ها

آزمايش خون شازده پسرم

1391/11/30 9:13
نویسنده : یه مادر عاشق
352 بازدید
اشتراک گذاری

ديشب من و تو بابايي رفتيم آزمايشگاه ...

آخه بايد آز سلامت و ميدادي تازه ديرم شده بايد اول ماه مي برديمت اما مي دوني كه خواستيم بريم خاك شد و بعدش هم هي كار پيش ميومد و نشد تا الان...

واي كه وقتي آقاهه داشت اون سوزن و تو دست كوچيكت مي چرخوند تا رگت و پيدا كنه انگار داشتن ميخ به قلب من فرو مي كردن

ولي پسر صبورم زياد بي قراري نمي كرد ... انگار مي دونستي مامان و باب طاقت ديدن اشك و گريه هاي بلندت و ندارن

فقط گريه هاي كوچيك و آي آي كه اونا هم تا مغز استخونم و مي سوزوند

خدارو شكر كه خيلي طول نكشيد و زود تموم شد

...

حالا بعدش كه همه چيز تموم شده تازه گريه هات شروع شد ...

مي دونستم ديگه داري خودت و لوس مي كني و فقط آرامش مي خواي زودي از دست بابايي گرفتمت و بهت شير دادم و كم كم آروم شدي عشقم

حالا مادر مي ميره و زنده ميشه تا جواب و بگيره

ايشالا كه همه چيز خوب باشه پسرم هيچ مشكلي نداره

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)