مهرتاش جانمهرتاش جان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

مهرتاش فرشته مهربانی ها

بابا آرتین و مهرتاش کوچولو

1391/10/30 7:44
نویسنده : یه مادر عاشق
285 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دل مامان بندر که رفتی یه بابای کوچولو پیدا کردی

آرتین جیگر عمه سارا که 4 سالشه شده بود بابای تو ... می گفت مهرتاش بچمه ... وقتی ما می خواستیم بریم جایی گریه می کرد که باهامون بیاد و می گفت نمی خوام بچه ام و تنها بذارم ... کلی می خندیدیم

وقتی میرفت خونه خودشون همش به مامان و باباش می گفت من بچه ام رو می خوام ... من و ببرین پیش بچم

وقتی میومد پیشمون کلی بغلت می کرد و بوست می کرد ... می گفت قربون چشای قشنگت ... چقدر چشات قشنگه ... کلی باهات بازی می کرد ... می گفت خیلی دوستت دارم و کلی بهت محبت می کرد...

وقتی می خواستیم بریم خونشون از سه روز قبل باتری ماشین شارژیش و زده بود تو شارژ که وقتی تو میری سوارت کنه و باهات بازی کنه

زن دایی جون می گفت واسه همه اینکارو نمی کنه ...

الهی قربون دوتاتون بشم ... تو هم خیلی واسش ذوق می کردی و همینکه میمود سمتت جیغ میزدی از خوشحالی و می پریدی

خلاصه تو و بابا آرتین این مدت کلی با همدیگه خوش گذروندین

الهی فداش شم بچم آرتین وقتی داشتیم خداحافظی می کردیم آروم شده بود و با نارحتی نگامون می کرد به امید اینکه فرداش با مامان و باباش میاد ماهشهر خونه عمه فاطمه اش ... ولی خبر نداشت که این فردا معلوم نیست کی میاد... قربونش بشم ایشالا زود زود اون فردا از راه برسه ...

چقدر شما بچه ها معصوم ، پاک و بی آلایشین ... الهی فدای این معصومیتتون بشم من

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)