مهرتاش جانمهرتاش جان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

مهرتاش فرشته مهربانی ها

عکس های ماه پنجم تولد شازده کوچولو

  پسرم می خواد بره واکسن چهارماهگی بزنه اینم جای واکسنش مامانی قربونت برم که اینقدر خوبی ... علیرغم تمام استرسای و نگرانی های من ، خدارو شکر خیلی خوب بودی و هیچ مشکلی نداشتی اینم عکس تو بعد از اینکه اومدیم خونه مشت مامانی  و پسر نازنینش انگشتای مامانی و موش موشی کوچولو   شازده پسرای من و آجی پریسا جونم قربون این خنده هات بشم اولین سفر زندگیت ... تهران خونه خاله حدیث جون واسه خودت کلی کیف می کردی و قتی کنار استخر تو هوای آزاد می خوابیدی شازده مهربون و دایی محمد جون می خوام برم بازار تازه یاد گرفته بودی دمرو بشی عاشق این اداهاتم خو...
28 آذر 1391

عکس های ماه نهم تولد شازده کوچولو

مهرتاش و آجی آیناز خوشتیپ مهرتاش و ایام محرم مهرتاش در حال شیطونی بدرقه خاله حدیث آجی آیناز جون مهرتاش کتابخون شده نفس کش ... فکر کردین چی ؟ زور من خیلی زیاده الان می کنمش ای بابا مثل اینکه نمیشه اینم جای گاز گرفتن مهرتاش آقا  از دست مامان اینم یه شیطونی دیگه پسر بلای ما وای وای چه کارای خطرناکی مهرتاش و داداشی کیان جون اینم از آقا مهرتاش شیطون در حالیکه داره چمدون خاله حدیثش رو بهم میریزه داره میگه خاله من نمیذارم بری مهرتاش اژدها می شود چقدر خوبه ...
28 آذر 1391

عکسای داغ داغ ...

شازده پسرم می خواد در جاکفشی رو باز کنه قشنگ مادر در حالیکه داشت غذا می خورد خوابش برد شازده پسرم داره میره خونه مادر جون ... مامان داره میره شرکت دیشب برقامون قطع شد و من تو تاریکی مطلق اصلا نترسیدم ...
22 آذر 1391

عکس های ماه هشتم تولد شازده کوچولو

 پسر قشنگم اول صبح در حال رفتن به خونه مادر جون و بابا جونش لالا لالایی لالا لالایی لالا لالایی لالا لالایی فدای اون خنده های قشنگت بشم مادر شازده کوچولوی مادر خوابش میاد باید بره خونه مادر جون و اونجا لالا کنه عاشق پاره پوره کردنه کتاب و دستمال کاغذیه پسرکم پسر فیلسوفم داره مطالعه می کنه ... آخ خوشمزه خوشمزه اینجا داره دستمال مرطوب رو میده به مامانش ... آفرین پسر قشنگم مهرتاش و عمو مسعود جون شازده پسرم و آران چشم قشنگم شازده کوچولو و آقا جونش شازده پسرم داره بازی می کنه عاشق این سه تا عکستم به افتخار پسرم یه کف مرتب...
22 آذر 1391

عکس های ماه هفتم تولد شازده کوچولو

پسر موزیسین من قربون این شیطونیات عاشقتم وقتی تو بغل بابایی اینجوری تلویزیون نگاه می کنی آویز بالا تختت رو خیلی دوس داری شازده مثل پادشاها نشستیاااااااااااااااااا بوق بوق مهرتاش موتور سوار داره میادش مهرتاش درحال پوف کردن ... ای بلا داره میگه شما هم بلدین اینجوری کنین؟ آب بازی مهرتاش جونم وااااااااااای چقدر تمیز و خوردنی شدم من می خوام برم گردش بازی با مکعب پارچه ای " فقط همون شب که خریدیم باهاش بازی کردی" صبح که مامان و بابا میرن سر کار من بیدارم یه دقیقه قبل از سقوط گلدون مامانی ... مهرتاش در حال...
19 آذر 1391

عکس های ماه ششم تولد شازده کوچولو

مهرتاش شاد من پسرم ورزشکار شده پسرم موش موشی مامانی شده پسرم ماهی شده پسرم دیگه دوست نداره بخوابه می خواد توی کریرش بشینه اِ مامان سارا داره به چی می خنده ؟ این رو مهرتاش با تعجب میگه   پارک چوبی اهواز با عمو مسعود ، عمو محمد و عمه مینا جون پارک چوبی اهواز با مامان سارا و بابا مهرداد پارک چوبی اهواز با عمه مرجان جون شازده می خواد بره خرید شازده خوش اخلاق من قربونت برم که داری با بابا مهرداد تلویزیون نگاه می کنی مهرتاشم در خواب تو جاده اهواز دایی حسام جون و کیان جون و مهرتاش جون ...
19 آذر 1391

عکس های ماه چهارم تولد شازده کوچولو

  قهرمان زیبایی اندام عروسی دختر خالهو پسر خاله  بابا مهرداد دی جی مهرتاش مهرتاش در آغوش عمو محمود جونش مهرتاش و پسر عموی مهربونش آران چشم قشنگ الهی فداتون بشم من فرودگاه اهواز - بدرقه غم انگیز خاله حدیث و آینازی در حال نقل مکان به تهران پسرم حاجی شده اولین باری که بابا مهرداد به تنهایی لباسام رو عوض کرد مهرتاش متفکر مهرتاش خواننده مهرتاش نگران مهرتاش گریان اولین بار که شازده با صدای موزیک آویز بالای تختش و حرکت ننویی تختش خوابید ...
6 آذر 1391

شازده کوچولو و محرم

مهرتاش در کنار گهواره علی اصغر علی اصغر صغیر من... طفل نخورده شیر من ... رود اصغرم لای لای ... تاج سرم لای لای مهرتاش در کنار منبر مهرتاش در حال شیطونی " داره سیم میکروفون رو میکشه جیگر مامان و بابا " پسرم ایشالا ابا عبدالله نگهدارت باشه ... ایشالا همیشه در راه راست و درسا قدم بگذاری در سایه ابا عبدالله ...
3 آذر 1391

عکس هایی از روز اول و دوم تولد مهرتاش

مامان در اتاق عمل مامان قبل از بی حسی موضعی شازده کوچولو در لحظه تولد در حال بریدن بند ناف شازده کوچولو در اولین لحظات تولد اینجا شازده کوچولو رو آوردن نشون مامان دادن ... زیباترین لحظه زندگیم بود ...نمی تونم وصفش کنم د قالب کلمه و جمله نمی گنجه فقط همین رو بگم هر وقت این عکسارو می بینم بی اختیار گریم میگیره اولین لحظه ای که بابا مهرداد و بقیه شازده کوچولو رو زیارت کردن ... شازده کوچولو بعد از پوشیدن لباسش اومده پیش باباش و عزیزاش قربون شازدم برم بر خلاف معمول ، چشماش رو باز می کرد و سرش رو می چرخوند و به همه نگاه می کرد ... واسه همه جالب بود و تا مدت ها در مورد اینکه چقدر پسم باهوشه همه صحبت می...
27 آبان 1391