مهرتاش جانمهرتاش جان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره

مهرتاش فرشته مهربانی ها

خرابکاری های شازده کوچولو ...

1391/11/7 10:19
نویسنده : یه مادر عاشق
262 بازدید
اشتراک گذاری

پسرکم این روزا خیلی شیطون شدی به قول معروف حسابی آتیش می سوزونی ... کم مونده از دیوار راست بالا بری ... گاهی از شیطنتات خندم می گیره ... گاهیم گریم می گیره ...

کنجکاویت خیلی خیلی زیاد شده ... می خوای همه چیز و لمس کنی و کشف کنی ... که این کنجکاویات گاهی باعث دردسر میشه ...

بندرعباس که بودیم توی بغلم بودی ... داشتم از کنار اُپن آشپزخونه رد می شدم و می رفتم سمت درب حیاط که یهو با صدای شکستن ظرف میوه خوری شوکه شدم ... بله حضرتعالی خیلی آروم و بی سر و صدا بدون اینکه کسی متوجه بشه در حالیکه من داشتم از کنار اُپن رد میشدم ظرف میوه خوری رو با دستت گرفته بودی و کشیده بودی  سمت خودت ... کلی ناراحت شدم و یکمی هم دعوات کردم ... بعدشم که خاله اینا زحمت کشیدن و شیشه خورده ها رو جمع کردن ...

همه بهم دلداری دادن و گفتن دفع قضا بلا بوده ... تازه مادر بزرگ جون برات اسفند هم دود کرد ... گفت پسرم چشم خورده این شکستن هم از اون بابت بود ... خوش به حالت می بینی چقدر عزیزی و دوستت دارن همه ...

روز چهارشنبه هم خونه باباجون بودیم ... بغل بابایی بودی و دوباره همون اتفاق تکرار شد ... فقط اینبار به جای میوه خوری ، مجسمه کریستال عقاب مامان جون و شکوندی ... چقدر مامان جون دوسش داشت ... من تا اودم به بابات بگم مهرداد بگیرش دیگه کار از کار ذشته بود و تو اونو کشیدی و انداختی ... آخه پسر قشگم چرا اینکاراو می کنی تو بلا ؟ !!!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)