مهرتاش جانمهرتاش جان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

مهرتاش فرشته مهربانی ها

سومین خاطره بامزه آقا مهرتاش وقتی تو شکم مامانی بود

سلام خوشگل قشنگم این روزا کلی حالت حرکتت عوض شده خیلی بامزه  و لذت بخش تر شده عزیز دلم اینقدر بالا و پایین میشی و هی اون تو شنا می کنی که نگو بعضی وقتا هم که لگدایی می زنی که با هر لگدت منم می پرم دیشب داشتیم با بابایی تلویزیون تماشا می کردیم که احساس کردم پایین پهلوی چیم رو قلقلک میدی با انگشتات عزیزم ، اینقدر خندم گفته بود ، نمی دونم انگشتای دستت بود یا پاهات بود ولی همش تکونشون میدادی و منم قلقلکم میومد ، به باباییت که گفتم اونم دست گذاشت متوجه اون حرکتای ریز شد و براش جالب بود . وقتی به خاله حدیث گفتم اونم ذوق کرد و گفت وای نازی قربونش برم چه بامزه عزیزم وقتی تکون می خوری من خیلی ذوق می کنم و همش میگم پسرم کی این مدت هم می...
22 دی 1390

مهرتاش کوچولوی مامان کم تحرک شده

مهرتاشم از روز پنج شنبه تا الان تحرکت کمتر شده  نمی دونم چرا مامانی!!!!!!!!!!!1 الهی مادر به قربونت بره نکنه از بس من گفتم شیطونی بهت برخورده  آره؟ آخه فدات بشم من باهات شوخی می کنم تازه من از خوشحالی با ذوق میگم من عاشق شیطونیاتم جیگر مامان وقتی تکون نمی خوری مادر همش حوصلش سر میره قربونت بشم من دلم برات تنگ میشه کوچولوی قشنگم ... می خوام تند تند تکون بخوری زن عمو زیبا میگه پسرمون داره بزرگتر میشه و جاش تنگ تر میشه واسه همین نیم تونه زیاد ورجه وورجه کنه :) قربونت بشم تپلی مامان. راستی روز سه شنبه با بابا جون رفتم جواب آزمایش خون و تیروئید رو نشون خانم دکتر دادم گفت همه چیز خوبیه چند روزی حالم خوب نبود اون هفته شنبه...
17 دی 1390

کوچولوی مامان وارد هفته 27 شد فداش بشم

مهرتاش من داره  تمام فضای شکمم رو پر مي كند! توی اين هفته کوچولوی نازنینم  حدود 900 گرم وزن دارد و طول بدنش هم 36.5 سانتي متر است. مهرتاش کوچولو حالا دیگه  می تونه چشمای خودش رو  باز و بسته كند و در زمانهاي مشخصي مي خوابد و بيدار مي شود. الهی قربونت برم آخه توی کی می خوابی ؟ کی بیدار میشی ؟ کاشکی منم می دونستم  پسرم می تونه انگشتاش رو هم بمکه . هرچند ريه هاش هنوز كاملا رشد نكرده است، اما در صورتي كه در اين زمان خدای ناکرده  بطور اتفاقي نارس به دنيا بيايد، با كمك دستگاه ريه او قادر خواهد بود تنفس را انجام دهد . نه مهرتاش من می مونه و به  وقتش به دنیا میاد قربونش بشم مگه نه مامان؟ وای از حالا به بعد مم...
11 دی 1390

آخرین روز از 3 ماهه دوم آقا مهرتاش مامان و چکاب ماهیانه

گل قشنگم سلام تا الان با همدیگه  6 ماه رو پشت سرگذاشتیم عزیز دلم  و دیروز آخرین روز از  3 ماهه دوم بود دیروز بعد از ظهر بابا جون زحمت کشیدن و مامان رو بردن دکتر اول خانم دکتر کلی با مامان صحبت کرد و به سوالای مامان جواب داد و مامان متوجه شد که خیلی از ناراحتیهاش مثل درد دنده های سمت راست و شکم و ... کاملا طبیعیه و مربوط به دوران بارداری هستش و جای نگرانی نیست خدارو شکر خانم دکتر بازم تاکید کرد که مامان باید تایم کاریش رو کوتاه کنه و کمتر بمونه سر کار عزیز دلم ولی تو که می دونی هنوز موافقت نکردن با مامان و باید منتظر بمونیم ببینیم چکار می کنن این بدجنسا خانم دکتر گفت مامان 2 کیلو هم وزنش اضافه شده تا الان شدم 57 کیل...
9 دی 1390

دوست جدید مهرتاش کوچولو ، جغله

مهرتاشم چند روز پیش داشتم صندوق نظرات وبلاگت رو چک می کردم که دیدم جغله جون اومده به وبلاگت سر زده و دوست داره با همدیگه دوست باشین اون یه داستان جالب داره که واسمون توی ولاگش می نویسه و ما میریم می خونیم و کلی لذت می بریم منم پیشنهادش رو با کمال میل پذیرفتم و حالا شماها با هم دوست شدین  باید ببینیم آخر ماجرا این جغله پسر درسخونی میشه یا به تنبلی ادامه میده امیدوارم موفق بشه کتاباش رو زودتر پیدا کنه مهرتاشم مامان تو هم توی سرزمین تنبلی به دوستت کمک کن تا راهش رو پیدا کنه و بتونه کتاباش رو برگردونه آفرین پسر قشنگم اینم از عکس دوست شیطونت ...
5 دی 1390

آخرین روزهای سه ماهه دوم بارداری و تکون های آقا مهرتاش من

سلام جیگرم این هفته آخرین هفته از سه ماهه دوم رو داریم می گذرونیم عزیز مامان چند روزی هست احساس می کنم تکونات یه جور دیگه شده علاوه بر اون لگدا که قبلا میزدی انگار وقتی تکون می خوری اعضای بدنت رو هم حس می کنم قشنگم الان خیلی بیشتر لذت می برم وقتی تکون می خوری پریشب که انگار داشتی اون تو بندری می رقصیدی اینقدر بامزه بود که نگو چندتایی با هم ضربه میزدی و هی تو دلم بالا و پایین میشدی دیروزم از صبح شیطونی کردی تا شب بعد از ظهر بابایی دست گذاشت رو شکمم و حسابی کیف کرد یه لگدایی زدی تو دست بابایی که بابا هی می گفت اهو اهو نگاش کن چه بلا شیطون شده دیروز عصر هم به هز دو طرفم لگد میزدی عزیزم خیلی بامزه بود و لذت بردم   دیگه پسرم ...
5 دی 1390

مهرتاشم امروز وارد هفته 26 شد قربونش بشم

الان دیگه  وزن مهرتاش من حدود 900 گرم و طول بدنش از سر تا پاشنه پا حدود 35.5 سانتي متر است. وای مامانی فدات بشه الهی کی تورو می بینم آخه ؟ عصبهاي گوش آقا مهرتاش ما دارن کامل تر میشن  كه در نتيجه به صداهاي مختلف بهتر پاسخ میدن.هوراااااااااااااااااااااااااا ريه هاي گل پسرم در حال رشد هستند و او با نفسهاي كوچكش مقادير كمي از مايع آمنيوتيك را تنفس مي كند وای مادر به قربونت بره که کم کم نفس هم میکشی ، اين تمرين براي تولد او و هنگامي كه مي خواد براي اولين بار با هوا تنفس كند بسيار مفيد است. بيضه هاي مهرتاش کوچولو در حال حركت به سمت كيسه بيضه هستند كه درچند روز آينده به مقصد نهايي خود مي رسند. الهی دورت بگردم من مامانی که هر هفته ...
4 دی 1390

شب یلدا

مهرتاش قشنگ مامان ، دیشب  شب یلدا بود ، همگی خونه بابا جونت جمع بودیم فقط جای عمو کاوه الی بود اون نتونست بیاد چون باید میر فت دانشگاه . امسال خاله پریسا زحمت کشید و میز یلدا رو چید آخه اولین یلدای کیان خاله بود . میز یلدا خیلی خوشگل شد عزیزم. جای تو بین ماها خالی بودش قشنگم همه می گفتن ایشالا سال دیگه باید واسه مهرتاش میز یلدا بچینیم ایشالا. وای تا اونموقع هم پسرم حسابی بزرگ و خوشگل شده . یه لباس دیدم شکل هندونه است می خوام برات بخرم تا اونشب تنت کنی فکر کنم خیلی بامزه میشی جیگر مامان. اونشب خیلی خوش گذشت بعد از 1.5 ماه مامان جون رو دیدیم و دور هم جمع شده بودیم . امیدوارم به همه خوش گذشته باشه . اینم عکس از میز یلدای سال 90 ...
1 دی 1390

عکس های سیسمونی پسر قشنگم که 24 آبان 90 با باباش رفتیم اهواز و براش خریدیم

  این از تخت و کمد مهرتاش عشق مامان و بابا  البته رنگ تخت و کمد مهرتاش ما  سفید و سبزآبی هست راستی کوچولوی مامان ، روز دوشنبه که با خاله پریسا رفتیم خرید ، یه تخت و کمد دیدم همون رنگی که همیشه دوست داشتم برات بخرم ( رنگ سفید مایل به دودی با سبز پسته ای صدری ) ولی خوب دیگه قبلا اهواز سفارش تخت و کمدت را داده بودم ، حالا از آقای فروشنده  قول گرفتم که اگه تخت و کمدت از اهواز رسید و بازم دلم به اون تخت و کمدی که دیدم بود ، برات عوض کنه ، قربونت بشم من مامانی                         ...
30 آذر 1390